مجلۀ فاد (فرهنگِ‌ ادبیاتِ‌ داستانی)

مجلهٔ فرهنگ‌ِادبیات‌ِداستانی

 

برنامهٔ زمانی اشتراک‌گذاری مطالب مجلهٔ فرهنگ‌ادبیات‌داستانی در کانال تلگرامی:

شنبه‌ها:
1. هفته‌شمار داستانی
2. ادبیات معاصر


یک‌شنبه‌ها:

1. اندر احوالات ویران‌آباد سفلا «یک‌شنبه‌های سفرنامه»


دوشنبه‌ها:
1. معرفی عناصر داستان


سه‌شنبه‌ها:
1. اسطوره‌های جهان

 

چهار‌شنبه‌ها:

1.ادبیات کودک و نوجوان


پنج‌شنبه‌ها:

1. مکتب‌های ادبی

2. نوبلیست‌های داستانی


جمعه و پراکنده:

1. تازه‌های نشر

2. معرفی نویسندگان به نام جهان

3. ده داستان ده تجربۀ متفاوت

4. پاره‌نوشتارِ داستانی


مجلهٔ فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@dastanikhu

 





ادامه مطلب ...

برچسب ها:کانال تلگرامی، فرهنگ ادبیات داستانی، هفته شمار داستانی، ادبیات معاصر، اندر احوالات ویران آباد، سفرنامه، معرفی عناصر داستان، اسطوره‌های جهان، ادبیات کودک و نوجوان، مکتب‌های ادبی، نوبل، نوبلیست‌های داستانی، تازه‌های نشر، معرفی نویسندگان به‌نام جهان، ده داستان معروف جهان، پاره نوشتارِ داستانی، ادبیات داستانی، مجله، dastanikhu، پی دی اف،
امتیاز : :: نتیجه : 2 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 13
تعداد بازدید مطلب : 124

[ یکشنبه 20 اسفند 1396 ] [ 18:40 ] [ ] [ نظرات (0) ]
گناهان من کلمه می‌شوند





برچسب ها:http://opac.nlai.ir/opac prod/bibliographic/9012724، https://opac.nlai.ir/opac prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=9012724&pageStatus=0&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 80

[ یکشنبه 08 مرداد 1402 ] [ 18:40 ] [ ] [ نظرات (0) ]
گه‌گاه، گناهان من کلمه می‌شوند


https://s8.uupload.ir/files/photo_2023-07-30_17-58-11_3ysw.jpg






طبقه بندی: کتاب #گه‌گاه،_گناهان_من_کلمه_می‌شوند،
برچسب ها:https://s8.uupload.ir/files/photo_2023 07 30_17 58 11_3ysw.jpg،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 105

[ یکشنبه 08 مرداد 1402 ] [ 18:35 ] [ ] [ نظرات (0) ]
کتاب #گه‌گاه،_گناهان_من_کلمه_می‌شوند
[ شنبه 01 بهمن 1401 ] [ 18:07 ] [ ] [ نظرات (0) ]
در گذشت یداله رویایی


من از دوستت دارم
از تو سخن از به آرامی
از تو سخن از به تو گفتن
از تو سخن از به آزادی
وقتی سخن از تو می‌گويم
از عاشق از عارفانه می‌گويم
از دوستت دارم
از خواهم داشت
از فكر عبور در به تنهایی
من با گذر از دل تو می‌كردم
من با سفر سياه چشم تو زيباست
خواهم زيست
من با به تمنای تو خواهم ماند
من با سخن از تو
خواهم خواند
ما خاطره از شبانه می‌گيريم
ما خاطره از گريختن در ياد
از لذت ارمغان در پنهان
ما خاطره‌ايم از به نجواها
من دوست دارم از تو بگويم را
ای جلوه از به آرامی
من دوست دارم از تو شنيدن را
تو لذت نادر شنيدن باش
تو از به شباهت از به زيبایی
بر ديده تشنه‌ام تو ديدن باش



برچسب ها:یداله رویایی، شعر، عشق، دوستت دارم، درگذشت،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 97

[ پنجشنبه 24 شهریور 1401 ] [ 20:17 ] [ ] [ نظرات (0) ]
سال مرگِ، #ادوارد_سعید نقل و قولی از کتابِ #راهنمای_نظریۀ_ادبی_معاصر

 

سال مرگِ، #ادوارد_سعید

نقل و قولی از کتابِ #راهنمای_نظریۀ_ادبی_معاصر

بخشِ نظریه‌های #پسامدرنیست_و_پسااستعماری

 

ادوارد سعید در مقالۀ اول کتاب جهان، متن و منتقد به بررسی «جهانی بودن» متون می‌پردازد. وی این دیدگاه را که گفتار در جهان است و متون از جهان دور شده‌اند، و صرفاً در اذهان منتقدین موجودیتی مبهم دارند نفی می‌کند. به عقیدۀ او نقد در سال‌های اخیر به‌این دلیل در زمینۀ «نامحدود بودن» تفسیر مبالغه می‌کند که این امر پیوند میان متن و واقعیت را از بین می‌برد.

 

سعید از اسکار وایلد نتیجه می‌گیرد که کلیۀ کوشش‌هایی که برای جداکردن متن از واقعیت صورت می‌گیرد محکوم به‌شکست است. وایلد سعی کرد نوعی دنیای ایده‌آل سبک پدید آورد که در آن کل وجود را در یک سخن قصار خلاصه کند. امّا سرانجام، نوشتار او را در تضاد با دنیای «بهنجار» قرار داد. در دادگاه جنایی، یک نامۀ متهم کننده به‌امضای وایلد، به‌مدرک اصلی دعوا علیه او تبدیل شد. متون عمیقاً «جهانی»اند: کاربرد و اثرات آن‌ها مقید به«مالکیت، اقتدار، قدرت و تحمیل زور است.»

 

دربارۀ قدرت منتقد چه می‌توان گفت؟ سعید می‌گوید، هنگامی که یک مقالۀ انتقادی می‌نویسیم ممکن است با متن و مخاطب وارد یک یا چند رابطه شویم؟ مقاله ممکن است در حد فاصل متن ادبی و خواننده، یا در سمت یکی از آن‌ها قرار بگیرد. وی در مورد زمینۀ تاریخی واقعی مقاله، سوال جالبی را مطرح می‌کند:

 

«رابطۀ کیفیت گفتار مقاله با واقعیت به‌لحاظ نزدیکی، دوری و در درون واقعیت بودن، یعنی عرصۀ حیاتی و حضور تاریخی و غیر متنی که همزمان با درج مقاله رخ می‌دهد چیست؟» چون اندیشۀ پساساختگرایی عوامل «غیر متنی» را کنار می‌گذارد، واژگانی که سعید به کار می‌گیرد (واقعیت، غیرمتنی، حضور) نوعی حمله به‌پساساختگرایی است.

 

وی در ادامۀ کار خود این پرسش را به سمت نظریۀ آشناتر فوکویی هدایت می‌کنند: منتقد هیچ‌گاه نمی‌تواند معنای یگانۀ یک متن متعلق به گذشته را منفعلانه منتقل کند، بل‌که همواره ناگزیر است در چارچوب «آرشیو» زمان حال بنویسد. به عنوان مثال، سعید فقط می‌تواند بر حسب آن‌چه که در سخن نیز به‌نوبۀ خود به گونه‌ای غیرشخصی در آرشیو زمان حال تولید شده است. او برای آن‌چه می‌گوید ادعای کسب اقتدار ندارد، با وجود این سخن نیرومندی عرضه می‌دارد.

 

مجلۀ #فرهنگِ‌ادبیاتِ‌داستانی

 

 




برچسب ها:ادبیات پست مدرن، ادوارد سعید، ادبیات داستانی، فرهنگ ادبیات داستانی، فاد، پسااستعماری، راهنمای نظریۀ ادبی معاصر، فوکو، پساساختاگرایی،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 115

[ سه شنبه 21 مرداد 1399 ] [ 16:56 ] [ ] [ نظرات (1) ]
چهره ماندگار رضا سیدحسینی

 

 

رضا سید حسینی مترجم نام‏ آشنای ادبیات داستانی است. به تازگی کتاب«در باب شکوه‏ سخن»نوشته لونگینوس‏ (نویسنده یونانی قرن اول‏ میلادی)را ترجمه کرده‏ است.این کتاب قدیمی‏ترین‏ متن درباره فصاحت و بلاغت‏ است که نشر نگاه آن را منتشر کرده است.گفتنی‏ است استاد حسینی این‏ کتاب را از روی دو متن‏ فرانسه و انگلیسی ترجمه‏ کرده و تلاشی بسیار داشته‏ تا سبک بلاغی متن در ترجمه حفظ شود. او در سالهای اخیر بیشتر وقت خود را صرف کار در فرهنگ آثار نموده است. مجموعه‏ای ارزنده در حوزه‏ اندیشه و ادب که ایشان به‏ همراه تنی چند از مترجمان و پژوهشگران یک دهه برای‏ تدوین آن تلاش کرده‏اند. در مراسم چهره‏های ماندگار (تقدیر از بزرگان فرهنگ و هنر)نام استاد حسینی‏ در حوزه ادبیات مطرح شد؛ به این بهانه با ایشان‏ گفت‏وگویی کوتاه داشته‏ایم. 2Lاولین اثرتان را چه زمانی ترجمه‏ کردید و چه نام داشت؟

سال 1320 روس‏ها اردبیل را اشغال کرده‏ بودند و روزنامه‏ای به نام وطن یولوندا(در راه‏ وطن)را منتشر می‏کردند.من در این‏روزنامه‏ متن کوتاهی را خواندم که نمی‏دانستم قطعهء ادبی است یا شعر.همان را ترجمه کردم و چاپ‏ شد.معنای قسمتی از آن این بود:«آرارات از پشت پرده‏های آبی رنگ به ما لبخند می‏زند.» از کار خوشم آمد.رئیس فرهنگی داشتیم که با پسرش دوست بودم،داشت به باکو می‏رفت،از او خواستم چند تا از مجله‏های ادبی آنجا را برایم‏ آورد من هم سرخط سیریلیک را یاد گرفتم و با کمال جرأت کتاب نغمهء شاهین ماکسیم گورکی‏ را ترجمه کردم که در روزنامهء شهرمان چاپ‏ شد.

آن موقع شما زبان فرانسه‏ می‏دانستید؟

اصلا.زبان فرانسهء من بسیار بد بود.

از بین ترجمه‏های داستانی خودتان‏ بیش از همه کدام را دوست دراید؟

تونی و کروگر توماس‏مان را چون فکر می‏کنم شبیه خود من است.

با توجه به نسل جوانی که آمده‏اند و کارهای زیادی هم از آنها می‏بینم، وضعیت ترجمه را چگونه می‏بینید؟

نسل جوانی که آمده،دارد تمرین می‏کند و در میان آنها یک عده مترجم جوان خوب پیدا می‏شود،هم در انگلیسی هم در فرانسه.البته‏ جون تعداد کسانی که انگلیسی می‏دانند زیاد هستند،ترجمهء خراب از انگلیسی هم زیاد است‏ ولی در عوض مترجمان خوبی هم روی کار می‏آیند.نسل من که هیچ.نسل بعد از من هم‏ دارد جایش را به جوان‏ها می دهد.

به نطر شما مشکل ترجمه،بیشتر مربوط به کم دانستن زبان انگلیسی است‏ یا فارسی؟

ضعف فارسی.متأسفانه آنقدر که متد یادگیری در زبان انگلیسی پیشرفته در فارسی‏ عقب رفته است،یعنی حالا به بچه‏ها فارسی‏ یاد نمی‏دهند. 3Lبیشتر یک ذوق شخصی می‏خواهد که‏ کسی فارسی یاد بگیرد؛یعنی هیچ متدی برای‏ یادگیری فارسی وجود ندارد.

کار کدام یک از مترجمین مورد توجه شما بوده است؟

عبد الله کوثری از مترجمین خیلی خوب‏ است و دکتر پژمان هم از انگلیسی و فرانسه‏ ترجمه می‏کنند کارهای خوبی دارند.

شما در چهره‏های ماندگار به چه‏ عنوان جایزه گرفتید؟

به عنوان ترجمه.

درهمهء رشته‏ها به صورت تخصصی‏ جایزه داده بودند غیر از ادبیات داستانی؛ فکر می‏کنید چرا؟

من اصلا خبر ندارم.به من جایزه دادند و من هم جز تشکر کار دیگری نمی‏توانم بکنم، می‏گویم مرسی.در بقیهء مسلئه اصلا وارد نیستم.

برای جوان‏ترها چه توصیه‏ای‏ دارید؟

من همیشه به جوان‏هایی که می‏پرسند چطور خوب ترجمه کنیم یک جواب کلاسیک‏ می‏دهم و دلم می‏خواهد به آن توجه کنند.باید حتما ادبیات قدیم ایران را بخوانند.البته اغلب‏ کسی گوش نمی‏دهد.واقعا آسان هم نیست، دنیای دیگری است؛هم شعر،هم نثر.تجربه‏ کنند ببینند در خواندن شاهنامه‏ای که خیال‏ می‏کنند خواندنش آسان است،تا چه حد مشکل‏ دارند.راه درستش این است که این متون را شروع کنند وبخوانند،به محض اینکه به جایی‏ رسیدند که آنجا را نمی‏فهمند،کوشش کنند و مشکلشان را برطرف نمایند.در مورد نثر هم‏ همین‏طور است.آثار منثور ما بیشتر تاریخ است، خواندن تاریخ بیهقی و جهان‏گشای جوینی آسان‏ نیست،باید یاد بگیرند بخوانند.همه باید همان‏طور که فشار می‏آورند و تئوری‏های فرنگی‏ را غلط و درست با اصطلاحات عجیب‏وغریب‏ از شالوده‏شکنی تا بن‏فکنی همه را بلغور می‏کنند و نمی‏دانند چیست،تئوری زبان خودشان را یاد بگیرند که خیلی هم صریح و روشن و قشنگ‏ است.

 

 




برچسب ها:رضا سد حسینی، مکتب های ادبی، زبان فرانسه، ادبیات داستانی، ادبیات ملل، شالوده شکنی، هنجار، نقد، تحلیل، عبداله کوثری، اردبیل، فرهنگ و هنر،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 134

[ سه شنبه 21 مرداد 1399 ] [ 16:48 ] [ ] [ نظرات (0) ]
#نوبلیست‌های_داستانی نویسنده #آندره_ژید. کتاب‌ها #مائده‌های_زمینی و #درِ_تنگ. سالِ 1947.


ژید: «رفیق، زندگی را بدان‌گونه که مردم به تو پیشنهاد می‌کنند مپذیر... قربانی بُت‌ها مشو...»

آندره ژید، نویسندۀ که میان انواع سبک‌ها دست به قلم شده. تعدادی او را #رمانتیسم خوانده‌اند. منتقدی او را در زمرۀ نویسندگان #کلاسیک قرار داده است. نویسندگانی هم متن‌های او را #اگزیستانسیالیسم تفسیر کرده‌اند. ژید برای خودش مرزی قائل نبوده است. ژید بسیار دل‌بستۀ نویسندگانی چون #شکسپیر، #داستایوفسکی و... بوده است. در بعضی از نوشته‌هایش از قهرمان‌هایی می‎سازد که روحیاتی به‌مانند قهرمانان آنان دارد.

در این جستار قصد دارم. اندکی به رمانِ (درِ تنگ) بپردازم. رمانِ درِ تنگ یکی از دو  کتابی است که نوبلِ ادبیات به آن تعلق گرفته است. از آن‌جایی که قبل‌تر در جستاری جداگانه به کتابِ مائده‌های زمینی پرداخته‌ام. می‌توانید با عبارتِ #مائده‌های_زمینی و #آندره_ژید، به آن مراجعه کنید.

داستان را راویِ اول شخص با فلاش بک زدن به گذشته شروع می‌کند. راوی می‌گوید که قصد دارد خاطراتش را برایمان بگوید. بعد شروع می‌کند به گفتن خاطراتش با مادرش در فرانسه که پدرشان فوت کرده است. ما توصیفاتی از خانه و باغشان می‌شنویم. در فصل اول خاطرات دوران کودکی‌اش (نوجوانی‌اش) را در خانۀ دایی‌اش و خاله‌اش می‌خوانیم. اتفاقاتی که هول و هوش او و زن دایی‌اش و دختر دایی‌اش (آلیسا) می‌گذرد.

در فصل اول شخصیت‌هایی می‌بینیم با طرز تفکرهای متفاوت مانند مادر راوی (ژروم)، زن دایی و مرموزترین شخصیت آلیسا است. شخصیتی که خیلی به جمع نمی‌آید. مدام در تاریکی است. خیلی به بیرون نمی‌رود. مدام کتاب می‌خواند.
در فصل اول شخصیت از دل‌بستگی‌اش به دختر دایی‌اش می‌گوید. دلبستگی که در صفحه‌هات آخر در کلیسا با خواندن دعایی از طرف کشیش ژروم از خود بی‌خود می‌شود و پا به فرار می‌گذارد.

در فصل اول بیش‌تر با کلی گویی‌های رو به رو هستیم که راوی می‌گوید در ادامه از آن‌ها برایتان خواهم گفت.
با فرار کردن زن دایی ژروم به نوعی خانوادۀ دایی‌اش رو به انحلال می‌روند. ژروم نمی‌تواند علاقه‌اش را به آلیسا ابراز کند. همچنین آلیسا نیز به دلیل عقاید مذهبی شدید از ابراز عشقش به ژروم نا توان است.

در دعایی که کشیش برای آنان خوانده بود مدام به درِ تنگی اشاره می‌کرد که فقط به تنهایی می‌توان از آن رد شد. این گفته‌ها آلیسا را تحت تأثیر خود قرار داده است. داستان به ظاهر داستان علاقه‌مند شدن پسر عمه به دختر دایی است ولی در خلال آن ما به تفکرات موجود در جامعه بر می‌خوریم.

وجود نامه در داستان که شخصیت از طریق آن‌ها به اطلاعتی می‌رسد و از طریق آن اطلاعاتی هم به خوانند می‌دهد یکی از ویژگی‌های خوب داستان است. تعلیق در بین شخصیت‌ها وجود دارد که مدام شخصیت‌ها منتظرند تا دیگری به او پیشنهاد بعد و این از خواننده پوشیده نیست به خواننده اطلاعات داده می‌شود که مثلا ژولیت خواهر کوچک آلیسا به ژروم علاقه دارد.

پیرنگ خوب جفت و بند شده است. مثلا بی توجهی دایی به زنش باعث فرار او با یک افسر جوان می‌شود. شاید در جاهای نوع دید آلیسا کمی غیر عادی به نظر بیاد ولی اگر کمی دقت کنیم از اول داستان او کتاب خوان و غیر عادی است و قابل پذیرش است.
کشمکش درونی شخصیت‌ها که عشق و علاقه است به چهار ستون داستان هم سراید می‌کند و به نوعی کشمکش شخصیت‌ها به خواننده هم منتقل می‌شود هر چند ضعیف است.

در دیالوگ گویی نویسنده به خوبی عمل کرده و ما از خلال دیالوگ‌ها به درونیات شخصیت‌ها پی‌بریم و با نوع تفکر آن‌ها آشنا می‌شویم. به نوعی دیالوگ‌ها داستان را جلو می‌برند ولی بعضی‌جاها پر حرفی راوی (ژروم) ملال آور می‌شود.
فضا سازی کاملا از ذهن آندره ژید تراوش می‌کند و بعضی‌ها به شعر نو می‌ماند مانند زمانی که می‌گوید: « مه حالتی اخمو و غمگین به بندرگاه داده بود...» در جاهایی این فضا سازی‌ها نشان دهندۀ درونیات شخصیت است و در جاهای خواننده را آماده می‌کند، در ادامه با فضای غمگین یا شاد رو به رو شود.

#س.آقازاده
@s_mordad
مجلۀ #فرهنگِ‌ادبیاتِ‌داستانی
#Dastanikhu




برچسب ها:آندره ژید، نوبلیست ها، در تنگ، مائده های آسمانی، اگزیستانسیالیسم،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 91

[ سه شنبه 29 آبان 1397 ] [ 16:13 ] [ ] [ نظرات (1) ]
#اساطیر_جهان #اساطیر_بین‌النهرین #خدایان

 

#اساطیر_بین‌النهرین

بعد از اتمام اساطیر هند قصد است در بخش های آینده  به اساطیر بین النهرین بپردازم

بین النهرین سرزمین کهن سالی که شمال آن را آشور و جنوب آن را بابل تشکیل میداد، هنوز هم برای عده ی زیادی قلمروی ناشناخته است.
اسطوره هایی که در زیر آمده، روایت خدایان و مردم بین النهرین است، و رفتار اغلب آنها خوب یا بد به گونه ای است که برای مخاطبانش یقینا آشنا بوده است. هیجان انگیزترین و غیرمنتظره ترین بخش های این اسطوره ها در مکان هایی اتفاق می افتند که میتوانسته است غیر عادی باشد، اما آن قدر واقعی هست که توجه را به خود جلب کند:در جنگل ها، دریاها و کوه ها. جریان وقایع کند است و غالبا در جریان یک رویا یا هشدار پیشاپیش خبر داده می شود.اسطوره های بین النهرین از الواح گلی برای ما باقی مانده است. الواح گلی که به دست ما رسیده از داستان ها و ماجراهای خدایان و قهرمانان بزرگی می گویند که چهره های نیمه خدایی دارند.

اساطیر  بین النهرین:

➖خدایان بین النهرین
➖آفرینش در اساطیر بابل
➖حماسه گیل گمش
➖نزول ایشتر به جهان زیرین
➖اسطوره اتانا
➖اسطوره انزو
➖اسطوره آداپا
➖نرگل و ارشکیگل
➖ئوت نه پیش تیم و توفان بزرگ


خدایان بین النهرین
#اِآ:
(انکی سومری) فرمانروای اپسو، قلمرو آب شیرین زیرزمین بود. وی منشا کلیهٔ دانش های جادویی مقدس بود.

#مردوک:
فرزند اِآ بود. در دوران کاسیان به ریاست خدایان بابل ارتقا یافت.مرکز پرستش وی بابل بود. #نبو پسر #مردوک حامی کاتبان و خدای خرد بود.

#سین:
خدای ماه بود. وی بر گذر ماه ها فرمانروایی می‌کرد. نماد او هلال ماه بود.

#شمش:
خدای خورشید بود.در زمین و آسمان به عنوان داور معروف بود.وی خدایی بود که آسمان را هر روز از افق شرق تا غرب در می نوردید و حتی در جهان زیرین سفری چون سفر در جهان مرئی داشت.

#ارشکیگل:
ملکهٔ جهان زیرین بود. #نمتر وزیر او بود،خدای خوفناک طاعون که می توانست شصت بیماری را رها کند.

#ایشتر:
(اینانای سومری)
الهه ی عشق، جذابیت جنسی و جنگ بود.

#ال‌لیل:
پسر اِنو بود. لوح تقدیر که سرنوشت انسان ها و خدایان به وسیلهٔ آن رقم زده می شد به او تعلق داشت.

#نعیمه_زنگنه
@zangenehN

مجلهٔ تلگرامی #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@Dastanikhu




برچسب ها:اساطیر جهان، اسطوره، بین النهرین،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 83

[ سه شنبه 29 آبان 1397 ] [ 16:10 ] [ ] [ نظرات (0) ]
مدرنیسم بخش پنجم و مدرنیسم در ادبیات ایران (ادامه مطلب)

#معرفی_عناصر_داستان

#مدرنیسم

(بخش پنجم)

✅ گفته شد که مدرنیسم در ادبیات را از نظر صورت و محتوا می‌توان بررسی کرد. نوآوری مدرنیسم در صورت به‌شدت تحول‌ساز شد و با گسست از ادبیات کلاسیک، به نوآوری پرداخت.

✅ اما به لحاظ محتوا، مدرنیسم اساساً، نسبت به وجود معنا بسیار بدبین است و این بدبینی، از بنیان‌های نگاه آن به زندگی و انسان مدرن است. تردید در مورد وجود معنی اغلب به نگاهی تاریک در روایت و منظر راوی منجر می‌شود و تسری این بدبینی به ارکان داستان، به خلق شخصیت‌هایی درمانده، تنها و از خود بیگانه می‌انجامد. طبیعی است که شخصیت‌های درمانده قادر به ایجاد هیچ‌گونه تغییر و بهبودی در اوضاع و احوال خود نیستند و این عجز آن‌ها به نوعی #جبرگرایی در داستان منجر می‌شود که ملازم بدبینی راوی و معنای محوری داستان، که فقدان معناست، پدید می‌آید.

✅ پس معنای محوری در داستان‌های مدرنیستی در یک عبارت کلی «فقدان معنا» است. در این عبارت، #معنی دامنهٔ شمول گسترده‌ای دارد و هر نوع ارزش و مفهوم غیرمادی را در برمی‌گیرد. مفاهیمی مانند عشق، انسانیت، خانواده، ایثار، دیگرخواهی، هم‌دردی و غیره در مفهوم کلی «معنی» جای می‌گیرند و ادبیات مدرنیسم در سوگ از دست رفتن آن‌ها مجالی برای خرسندی و خوش‌بینی نمی‌بیند.

✅ فقدان ارزش‌هایی که از دست رفتن آن‌ها را مدرنیسم بر گردن پیشرفت‌های صنعتی و علمی و نگاه مادی‌گرای دنیای مدرن می‌اندازد، نویسندگان و شعرای مدرنیسم را چنان به خود مشغول کرده بود که دیگر فرصتی برای خوش‌بینی و پرداخت ظریفانهٔ لفظ و کلام باقی نمانده بود. در فقدان این ارزش‌ها که تکیه‌گاه معنوی انسان بودند، او منزوی و تنها به درون خود پناه می‌برد تا شاید بدیلی برای آنچه می‌جوید و نمی‌یابد (ارزش‌های از دست‌رفته) در خیال خود بیافریند.

#عباس_گودرزی
@godarziabbas

مجلۀ تلگرامی #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@Dastanikhu





ادامه مطلب ...

برچسب ها:مدرنیسم، معنا باختگی، شئی وارگی، جیمز جویس، صادق هدایت، سه قطره خون، بوفکور،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 192

[ سه شنبه 29 آبان 1397 ] [ 16:03 ] [ ] [ نظرات (0) ]
هفته شمار داستانی نوزدهم (19) تا بیست و پنجم (25) آبان 1397

#هفته‌شمار_داستانی

🌹اول هفته‌تون رو با ورزش شروع کنید🌹

۱۹ تا ۲۵ آبان ۱۳۹۷ خورشیدی 🌞
۱۰ تا ۱۶ نوامبر ۲۰۱۸ میلادی ✝️
۲ تا ۸ ربیع‌الاول  ۱۴۴۰ قمری 🌜

✳️ شنبه:
➖ ۲ ربیع الاول:
⏳ زادروز #یوسف_القرضاوی
عالم و متفکر مصری (۱۳۴۵)


✳️ ‌یک‌شنبه:
➖ ۱۱ نوامبر:
⏳ زادروز #کارلوس_فوئنتس
نویسندۀ مکزیکی (۱۹۲۸)
➖ ۳ ربیع‌الاول:
⏳ زادروز #هاشم_اسدالله
نویسندۀ کویتی (۱۴۰۶)

✳️ دو‌شنبه:
‌➖ ۲۱ آبان:
⏳ زادروز #علی_اسفندیاری، معروف به #نیما_یوشیج
شاعر، منتقد و نظریه پرداز ایرانی (۱۲۷۴)

➖ ۱۲ نوامبر:
⏳ زادروز #کریستینا_پری_روسی
نویسندۀ اروگوئه‌ای (۱۹۴۱)
و
⏳ زادروز #رولان_بارت
فیلسوفِ اهل فرانسه (۱۹۱۵)
➖ ۴ ربیع‌الاول:
⌛️ درگذشت #ٱلفت_الادلبی
نویسندۀ سوری (۱۴۲۸)
و
⏳ زادروز #مریم_نور
نویسندۀ لبنانی (۱۳۵۵)

✳️ سه شنبه:
➖ ۲۲ آبان:
⌛️ درگذشت #ملک_مهرداد_بهار
نویسنده و پژوهش‌گر ایرانی (۱۳۷۳)
➖ ۵ ربیع‌الاول:
⌛️ درگذشت #محمد_الماغوط
شاعر، نویسنده و ادیب سوری (۱۴۲۷)

✳️ چهار‌شنبه:
➖ ۲۳ آبان:
⌛️ درگذشت #سعید_نفیسی
نویسنده، مترجم و دانش‌پژوه ایرانی (۱۳۴۵)

✳️ پنج‌شنبه:
➖ ۲۴ آبان:
🌐 #روز_کتاب_و_کتاب‌خوانی_در_ایران
و
⏳ زادروز #بیژن_نجدی
شاعر و نویسندۀ ایرانی (۱۳۲۰)
و
⏳ زادروز #سیما_کوبان
منتقد، ناشر، محقق و نویسندۀ ایرانی (۱۳۱۸)

➖ ۱۵ نوامبر:
🌐 #روز_جهانی_نویسندگان_در_بند
➖ ۷ ربیع‌الاول:
⏳ زادروز #محمد_الجواد_الجزایری
نویسنده و فیلسوف عراقی (۱۲۹۸)

✳️ جمعه:
➖ ۲۵ آبان:
⌛️ درگذشت #محمدتقی_جعفری
عالِم و منتقد اجتماعی ایرانی (۱۳۷۷)

🌹 هفتۀ پر از سلامتی رو براتون آرزو می‌کنم 🌹

#سعید_آقازاده
@s_mordad
مجلهٔ تلگرامی #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@dastanikhu




برچسب ها:یوسف_القرضاوی، هفته‌شمار_داستانی، متفکر، کارلوس_فوئنتس، مکزیکی، هاشم_اسدالله، علی_اسفندیاری، نیما_یوشیج، منتقد و نظریه پرداز ایرانی، کریستینا_پری_روسی، رولان_بارت، فیلسوفِ اهل فرانسه، مریم_نور، ملک_مهرداد_بهار، پژوهش‌گر، محمد_الماغوط، سعید_نفیسی، مترجم و دانش‌پژوه، روز_کتاب_و_کتاب‌خوانی_در_ایران، زاد روز بیژن_نجدی،
امتیاز : :: نتیجه : 5 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 5
تعداد بازدید مطلب : 73

[ شنبه 19 آبان 1397 ] [ 3:02 ] [ ] [ نظرات (0) ]
پراگماتیسم (عمل گرایی)


#پراگماتیسم

#عمل‌گرایی یا #پراگماتیسم (به انگلیسی: Pragmatism)، به معنی فلسفه اصالت عمل است؛ ولی در سیاست بیشترواقع‌گرایی و مصلحت‌گرایی معنی می‌دهد.

پراگماتیسم روشی در فلسفه است که با اعتراف به غیرممکن بودن اثبات بعضی مسائل، آن‌ها را با توجّه به کاربردشان در زندگی انسان می‌پذیرد. طرفداران این شیوه، خود را عمل‌گرا و متسامح می‌دانند. مخالفان، این گروه رامیانه‌رو (یا محافظه‌کار) می‌خوانند. از دیدگاه پراگماتیسم، کلیه تصورات، مفاهیم، قضاوت‌ها و نظرات ما قواعدی برای «رفتار» (پراگمای) ما هستند، اما «حقیقت» آن‌ها تنها در سودمندی عملی آن‌ها برای زندگی ما نهفته است. از دیدگاه پراگماتیسم، معیار حقیقت، عبارت است از سودمندی، فایده، نتیجه و نه انطباق با واقعیت عینی. در واقع حقیقت هر چیز بوسیله نتیجه نهائی آن اثبات می‌شود.

دولتمردان و سیاستمداران «پراگماتیست» به کسانی اطلاق می‌شود که امکانات عملی و مصلحت روز را بر معتقدات خود مقدم می‌شمارند و به عبارت دیگر برای پیشرفت مقاصد خود یا ماندن بر مسند قدرت، انعطاف نشان می‌دهند

#تاریخچه

پراگماتیسم  #فلسفه‌ای است که اول بار در آمریکا پدید آمد و در تفکر و حیات عقلی این سرزمین تأثیر زیادی بر جای گذاشت. این فلسفه در اواخر قرن نوزدهم با متفکرانی نظیر #چارلز_سندرس_پرس، #ویلیام_جیمز و سپس #جان_دیویی به ظهور رسید. در واقع، هرچند این #ویلیام_جیمزبود که اولین بار از این اصطلاح در متون فلسفی استفاده کرد، اما خود ویلیام جیمز اعتبار وضع این اصطلاح را به چارلز سندرس پرس می‌دهد. مشهور است که چارلز سندرس پرس در بحث‌هایش در باشگاه متافیزیکی این اصطلاح را به کار می‌برد. باشگاه متافیزیکی انجمنی فلسفی بود که الیور وندل هولمز، #ویلیام_جیمز و #چارلز_سندرس_پرس در سال ۱۸۷۲ میلادی در کمبریچ ماساچوست ایجاد کردند.چارلز سندرس پرس در بحث‌های رخ داده در این باشگاه این اصطلاح را به کار می‌برد اما این ویلیام جیمز بود که آن را وارد متون فلسفی کرد. ویلیام جیمز در کتاب پراگماتیسم این طور می‌نویسد:

«این اصطلاح [”پراگماتیسم“] از واژهٔ یونانی [πραγμα] به معنای کنش مشتق شده‌است؛ که واژه‌های «عمل» و «عملی» در زبان ما نیز از آن می‌آیند.


#فلسفه_پراگماتیسم

مثلاً #دین از نظر فلسفه مدرن جای بحث ندارد چون #علمی نیست ولی پراگماتیسم آن را با توجه به کاربردش که فوایدی هم برای بشر دارد (اخلاقی، اجتماعی و غیره)، می‌پذیرد.

در نظر مکتب پراگماتیسم، افکار و عقاید همچون ابزارهایی هستند برای حل مسائل و مشکلات بشر؛ تا زمانی که اثر مفیدی دارند، صحیح و حقیقی اند و پس از آن غلط و خطا می‌شوند. به این ترتیب عقیده‌ای ممکن است مدتی به کار آید و مؤثر شود و از این رو فعلاً حقیقی است؛ لیکن بعداً ممکن است نتایج رضایت بخش نداشته باشد و آن موقع، به نظریه‌ای باطل و خطا تبدیل می‌گردد.

بنابراین، حقیقت چیزی ساکن و تغییرناپذیر نیست؛ بلکه با گذشت زمان، توسعه و تحول می‌یابد. آنچه در حال حاضر صادق است، ممکن است در آینده صادق نباشد؛ زیرا در آینده، افکار و نظریات دیگری بر حسب شرایط و اوضاع جدید، حقیقی شده و متداول می‌گردند. تمام امور تابع نتایج است و بنابر این، حق امری است نسبی؛ یعنی وابسته به زمان، مکان و مرحله معینی از علم و تاریخ است.

ما هیچ زمان به حقیقت مطلق نخواهیم رسید. زیرا علم ما، مسائل ما و مشکلات ما همیشه در حال تغییر است و در هر مرحله، حقیقت، آن چیزی خواهد بود که ما را قادر می‌سازد تا به نحو رضایت بخش، مسائل و مشکلات جاری آن زمان را بررسی و حل کنیم.

 

مجلۀ فرهنگِ ادبیاتِ داستانی




برچسب ها:پراگماتیسم، عمل گرایی، Pragmatism، فلسفه، مصلحت گرایی، اصالت عمل، چارلز_سندرس_پرس، ویلیام_جیمز، جان_دیویی، متافیزیک، ماساچوست، کمبریچ، فرهنگِ ادبیاتِ داستانی، فرهنگ ادبیات داستانی، مجلۀ فرهنگ ادبیات داستانی،
امتیاز : :: نتیجه : 5 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 5
تعداد بازدید مطلب : 71

[ شنبه 19 آبان 1397 ] [ 2:56 ] [ ] [ نظرات (0) ]
پارادوکس (ناسازنما، متناقض نما)

#پارادوکس



#پارادخش_یا_ناسازنما، #پارادوکس یا #متناقض‌نما به هر گزاره یا نتیجه‌ای گفته می‌شود که با گزاره‌هایِ قبلیِ گفته شده در همان نظریه یا دستگاهِ نظری، یا با یکی از باورهایِ قویِ پیش‌زمینه، شهودِ عقلی یا باورِ عمومی در تناقض باشد. اگر پارادوکس به معنایِ تناقض با یکی از گزاره‌هایِ همان نظریه‌ای باشد که پارادوکس در آن پدید آمده این امر یک ضعفِ جدی برایِ آن نظریه محسوب شده و آن را بی‌اعتبار می‌کند. اما پارادوکس‌هایِ بسیاری وجود دارند که نه با دستگاهِ نظری‌ای که از آن پدید آمده‌اند، بلکه با باورِ عمومیِ ما در تناقض‌اند. برایِ این قبیل «پارادوکس»‌ها در واقع این نامِ دقیقی نیست.


مجلۀ فرهنگِ‌ادبیاتِ‌داستانی




برچسب ها:پارادوکس، ناسازنما، متناقض نما، شهود عقلی، باور عمومی،
امتیاز : :: نتیجه : 5 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 5
تعداد بازدید مطلب : 83

[ شنبه 19 آبان 1397 ] [ 2:52 ] [ ] [ نظرات (0) ]
#نوبلیست‌های_داستانی نویسنده #هرمان_هسه کتابِ #دمیان #نوبلیستِ_سالِ_1946



متنی از کتاب: «آن‌چه را که ما اجتماع می‌نامیم یک اجتماع گله‌وار بیش نیست. مردم به یک‌دیگر پناه می‌برند زیرا از یک‌دیگر ترس دارند.»
 
هسه به معنایی که می‌خواهد در نویسندگی دست یافته. او سعی می‌کند، روح انسان‌ها را نشان می‌دهد. اما باید خاطرنشان بکنم که دمیان را به عنوان یک داستان مهیج نخوانید. دمیان نیز جزء داستان‌هایی است که به بیان حالات روحی و فلسفه شخص می‌پردازد.

 رمان دمیان به نوعی زندگی خودِ هسه است (که هر بخش که در ادامه به آن‌ها اشاره خواهم کرد از زاویه دیده اول شخص بیان می‌شود). اگر کمی به زندگی هسه نگاه کنیم. متوجه خواهیم شد که او هم در اوان جوانی مدرسه را ترک کرد. خانوادۀ او در هند مبلغین دینی بودند. به اجبار هسه را به مدرسۀ کلیسایی فرستادند ولی هسه از رفتن به آن مدرسه سر باز زد و فرار کرد و مدتی را بخاطر این رفتار دیوانه خوانده شد.

او روحیۀ سرکشی داشت. از طریق کتاب‌خانۀ پدر بزرگش که هندشناس معروفی بود. به فلسفۀ هند و شرق آگاهی پیدا کرد. این تفکر را در اکثر داستان‌های او می‌بینیم.

هسه با استفاده از زباني نمادين به خلق اثري خارق العاده چون دميان دست زده است. در واقع استفاده از اين زبان نمادين به او کمک كرده‌است تا مفاهيم را آسان‌تر در اختيار خواننده بگذارد و در عين حال او را به تفكر وا دارد . مثلاً عنوان شدن اين موضوع كه اميل سينكلربا خوردن سيب به دنيای بد و وحشت‌ناک فرانتس كرومر وارد می شود آيا نمی‌تواند يادآور خوردن سيب ممنوع توسط آدم و حوا و ورود به دنيای تاريک و نزول از بهشت و هبوط از افلاک به خاک باشد؟

هم‌چنين بهره گيری از داستان‌ها و روايات كهن كه در كتاب مقدس نيز آمده و يا داستان‌های افسانه‌ای، دميان را به اثری قابل تأمل بدل كرده است چرا كه خواننده آگاهي همه جانبه‌ای به داستان‌های كهن پيدا ميیكند مثلاً شبانانی كه «مواظب گله‌هايشان» هستند و خبر تولد مسيح را در می‌يابند يا ماجرای كُشتی گرفتن يعقوب پسر اسحاق با مردي كه به او می‌گويد: «تا مرا بركت ندهي رهايت نمی‌كنم» و يا ماجرای دو دزدی كه به صليب كشيده می‌شوند و در انجيل لوقا باب ۲۴ آمده است به تمامی احاطه هرمان هسه را بر داستان‌ها و تمثيلات كهن و كتاب مقدس آشكار می‌كند.

دميان ماجرای جوانی به نام اميل سينكلر است. كسي كه بعد از خروج از خانه و ورود به عرصه های اجتماعي در می‌يابد با دو دنيای متفاوت روبه رو است. يك طرف دنيايی كه خانواده، پدر و مادر و خواهران او قرار دارند؛ دنيايی روشن، زيبا، آرام و در تقابل با اين دنيا مدرسه، خيابان و شهر قرار دارند كه تاريک، زشت و هراس انگيزند، در همين ايام مورد آزار و اذيت هم‌كلاس خود «فرانتس كرومر» قرار می‌گيرد اما بعد از اندک زماني ماكس دميان شاگرد متفاوت مدرسه او را از دست كرومر می‌رهاند و از اين‌جاست كه رمان شكل اساسی به خود می‌گيرد.

  سينكلر تحت تأثير دميان هر چه بيش‌تر به خويشتن خود آشنا می‌شود و بعد پيستوريوس كشيش مرتد او را با آبراكساز آشنا می‌كند و سرانجام سينكلر هويت واقعي خود را می‌يابد. سينكلر مانند پرنده‌ای است كه (خود در برهه‌ای از اين رمان آن را به صورت تابلويی نقاشي كرده است) از تخم بيرون می‌آيد و وارد دنيای جديدی می‌شود دنيایی كه در آن پليدی و پاكی، خوبی و بدی، سخاوت و شقاوت و … همه و همه در كنار يک‌ديگر قرار دارند. دو دنيای متفاوتی كه در يک دنيا تجلی يافته‌اند.
(ادامه دارد...)

#س.آقازاده
@s_mordad
مجلهٔ #فرهنگِ‌ادبیاتِ‌داستانی
@dastanikhu





ادامه مطلب ...

برچسب ها:هرمان هسه، نوبل ادبیات، نویسندگان نوبیلستی، کتاب های دریافت کنندۀ نوبل، رمان دمیان، دمیان، نیچه، سیذارتای، روان کاوانه، مسعود سلامی، لیلی مسگرزاده، نقد رمان دمیان، حبیب کمالی، باز تاب مفاهیم دینی و عرفانی در کتاب دمیان، رضا نجفی، مجلۀ فرهنگ ادبیات داستانی، سعید آقازاده،
امتیاز : :: نتیجه : 5 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 5
تعداد بازدید مطلب : 267

[ شنبه 19 آبان 1397 ] [ 2:47 ] [ ] [ نظرات (0) ]
#اساطیر_جهان #اساطیر_هند #اسکاندا_گانشا




#شیوا در مرحله ای از زندگی خود، با #ساتی دختر #داکشا ازدواج می کند.از آنجایی که داکشا حضور بیگانه شیوا را بدشگون تصور کرد، او را به مراسم قربای مهم خود دعوت نکرد. شیوا که از این کار به خشم آمده بود، مراسم قربانی را به هم می زند و سر از گردن داکشا جدا میکند. ساتی نیز که از نزاع بین شیوا و پدرش به خشم آمده بود خود را آتش می زند.

  ساتی به هیات #پارواتی باززاده می شود. ساتی  به رغم خواسته های والدینش،ازدواج با شیوا را  در سر می پروراند. سرانجام بعد از  موانع بسیار موفق شد که به آرزویش برسد و با شیوا ازدواج کند.

از پیوند شیوا و پارواتی، شماری از ایزدان زاده شدند، از جمله ایزد جنگ #اسکاندا و گانشا.
معروف تر از همه ایزد گانشا است که سر فیل مانند دارد.

                                                         
در افسانه ها آمده است که پارواتی تصویر پسری را کشید و او را زنده کرد و از او خواست زمانی که به استحمام مشغول است گانشا جلوی در خانه اش نگهبانی دهد. گانشا هرگز پدرش را ندیده بود. زمانی که شیوا به خانه بازگشت گانشا را دید و با هم به مبارزه برخواستند.

شیوا سر انسانی گانشا را با نیزه سه شاخه اش قطع کرد و آن را به دوردست ها پرتاب کرد. شیوا مجبور شد با چسباندن سر فیل به او زنده اش کند

📚منبع
-داتی،ویلیام.اساطیر‌جهان.ترجمه ابوالقاسم اسماعیل پور
-فرهنگنامه موجودات اساطیری ملل. نشر پندار قلم

#نعیمه_زنگنه
@zangenehN

مجلهٔ تلگرامی #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@Dastanikhu




برچسب ها:اساطیر_جهان، اساطیر_هند، اسکاندا_گانشا، ویلیام داتی، ابوالقاسم اسماعیل پور، فرهنگ‌نامه موجودات اساطیری ملل، نشر پندار قلم، نعیمه زنگنه، فرهنگ ادبیات داستانی،
امتیاز : :: نتیجه : 5 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 5
تعداد بازدید مطلب : 101

[ شنبه 19 آبان 1397 ] [ 2:44 ] [ ] [ نظرات (0) ]
#مدرنیسم (بخش چهارم)

#معرفی_عناصر_داستان

#مدرنیسم

(بخش چهارم)

✍️ در فرستهٔ قبل گفته شد که مدرنیسم، به‌عنوانِ جنبشی بنیادی در بیان هنری، از هر حیث، بر بستر تحولات بزرگ و دوران‌سازی شکل گرفت که جمعاً، تحت عنوان #مدرنیته از آن‌ها یاد می‌شود. اساس این تحولات، گُسستی فراگیر از ارزش‌ها و مبانی فکری و فرهنگی گذشته بود. به عبارتی دیگر، مبانی اعتقادی سنتی دیگر پاسخ‌گوی نیازهای انسان مدرن نبودند. از جمله، #دین و کلیسا دیگر اغناکنندهٔ دغدغه‌های انسان عینیت‌گرا و عقل‌باور نبود.

✍️ برای به تصویر کشیدن احوالات و روابط این انسان، ادبیات لازم دید که در سبک‌وسیاق‌های بیانی خود نوآوری کند، چراکه اصوال و قوالب سنتی ادبی و هنری نیز دیگر مناسبِ انتقال واقعیات جدید نبودند. لذا، ادبیات مدرنیسم در #صورت و #محتوا به سراغ تمهیدات و مفاهیم تازه رفت. از نظر صورت، مدرنیسم به نوعی بی‌صورتی و رهایی روی آورد و به تأسی از علوم تجربی عصر خود، به تجربه‌گرایی افراطی تمایل یافت. نمونه‌ٔ این نوآوری را در استفاده از تمهید #سیلان_ذهن می‌توان دید که #جیمز_جویس از آن برای کاوش در  اعماق ذهن شخصیت‌های خود و نشان دادن پریشانی افکار و احساسات آن‌ها استفاده کرد.

✍️ اما به لحاظ محتوا نیز، ادبیات مدرنیسم به بیان دغدغه‌های نوظهور انسان مدرن روی آورد و از تکرار ارزش‌های ایستای ادبیات کلاسیک خودداری کرد. از جمله، #انزوا و #از_خود_بیگانگی (alienation) انسان مدرن از مضامین عمده‌ای بودند که ادبیات به ترسیم آن‌ها پرداخت. در فقدان ارزش‌های انسانی و فروریختن تکیه‌گاه‌های معنوی که حاصل پیشرفت‌ علوم تجربی و صنعت بود، انسان به درون خود پناه برد تا شاید بدیلی برای آنچه می‌جست و نمی‌یافت، در خیالات و اوهام خود بسازد. از این جهت، مدرنیسم تنهایی و جداافتادگی، یأس و سرخوردگی و توهمات درونی انسان را دست‌مایهٔ کار خود کرد. در واقع، از یک منظر هم، می‌توان گفت که نویسندهٔ مدرنیستی انسان را از درون نشان می‌دهد و گاهی، از درون او به دنیا می‌نگرد و واضح است دنیایی که این موجود درمانده می‌بیند چندان روشن و امیدبخش نیست.

#عباس_گودرزی
@godarziabbas

مجلۀ تلگرامی #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@Dastanikhu




برچسب ها:مدرنیسم، مدرنیته، دین، سیلان ذهن، جیمز جویس، انزوا، از خود بیگانگی، عباس گودرزی، نویسندگی،
امتیاز : :: نتیجه : 5 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 5
تعداد بازدید مطلب : 68

[ شنبه 19 آبان 1397 ] [ 2:38 ] [ ] [ نظرات (0) ]
#نوبلیست‌های_داستانی #نویسنده_پرل_باک. #رمان‌ِ_خاک_خوب. #نوبلیستِ‌_سالِ_1938.



🏷 دیالوگی از کتاب: «دیگرچه! پس این وضع هرگز عوض نخواهد شد؟» و به او پاسخ داده بودند: «چرا، رفیق روزی عوض خواهد شد. وقتی که ثروتمندها زیادی ثروتمندند، امکاناتی وجود دارد؛ و وقتی که فقیرها زیادی فقیرند، امکاناتی وجود دارد.»
 
نویسندۀ که در آمریکا به دنیا آمد در چین زندگی کرد. از چین نوشت. پرل همراه خانواده‌اش که مُبلغیت دینی بودند به چین سفر کرد. مدتی را در مدرسه‌ای آمریکایی‌ها تحصیل کرد ولی دل‌بستگی عجیبش به چین و #اساطیر آن موجب شد که او دوباره به چین باز گردد و اساطیر چین را که در زندگی مردم نقش بسزای داشت را به قلم بیاورد.

داستان #خاک_خوب، یکی از رمان‌های سه‌گانه‌ی پرل است. این رمان یک رمان واقع‌گرای صرف است. شاید در قسمتی‌های از آن با رمانتیسم رو به رو می‌شویم و اندکی هم در قسمت‌های به ناتورالیسم نگاهی می‌اندازد ولی ویژگی‌های رئالیستی آن می‌چربد.

داستان مردم چین است. مردمی که در بدبختی زندگی می‌کنند. مردمی که اسیر دست حکام ظالم هستند. مردمی که دلبستگی عجیبی به زمین‌های کشاورزیشان دارد. اساطیر چین که طبیعت و عناصر طبیعی در آن اهمیت ویژه‌ای دارد، در این داستان هم دیده می‌شود که حاکی از آن دارد که نویسنده هر چند یک آمریکایی است ولی تحت تأثیر آن اساطیر قرار گرفته است.

نسل اول این کتاب آرزو  دارند که کسی بیاید و برایشان کاری کند و آن را از خدایان طبیعت می‌خواهند و خودشان فقط حرف می‌زنند و کاری برای رهایی از این ظلم و ستم نمی‌کنند.
نسل دوم کتاب که پسران نسل اول هستند. کوچک‌ترین پسرِ آقای #وانگ_لونگ (شخصیت اصلی نسل اول)، به اسم #وانگ_سوم (ببر) است. او دست به شورش می‌زند. آن هم نه برای کمک به مردم بل‌که دلبستگی به جاه و مقام دارد. او مقابل حکومت مرکزی قد عَلم می‌کند چون خودش هم تفکر با آن‌هاست.

نسل سوم پسر وانگ سوم است. او مقابل جاه طلبی‌های پدرش می‌ایستد. یوآن در تضاد با پدرش است. او اندیشه‌های نو در سر می‌پروراند. او نمی‌خواهد که جانشین پدر شود و راه و روش  او را به کار بگیرد. تضاد نسل‌ها در این داستان به قشنگی هر چه تمام نشان داده می‌شود. به نوعی این رمان یک رمان #انقلابی است. برای مردم چین از زبان یک آمریکایی که از بیرون آن‌ها را نگاه می‌کند.

در نسل اول حس #ناسیونالیسم تا حدودی وجود داشت. در نسل دوم #دیکتاتوری به اوج خود می‌رسد. در نسل سوم این اتفاق به سوی #دموکراسی یا بهتر بگوییم #مردم_سالاری پیش می‌رود. این داستان به نوعی رشد و نمود یک ملت را از زوال به رشد را نشان می‌دهد.

یوآن از سوی پدر تحت تعقب است. او برای نجات از چنگال مرگ به غرب فرار می‌کند. او قصد دارد به‌غرب برود و با تمدن نوین آشنا شود. در غرب با دختری چینی آشنا می‌شود و با او ازدواج می‌کند و این پایان قهرمانِ داستان است؟ نه!
در صفحه‌هات دیگری می‌خوانیم تخم انقلابی که یوآن در دل دهقانان کاشته بود جوانه زده است، آن‌ها دست به شورش زده‌اند و حکومت مرکزی را از بین برده‌اند و حال به یک رهبر مَردمی نیاز دارند. ولی... .

رمان به سبک کلاسیک نوشته شده است. این رمان از توصیف‌های اول داستان و وسط داستان و... از زبان راوی پُر است! متناسب با ذائقۀ دوران خودش. داستان #تعلیق خاصی ندارد که خواننده را تا آخر داستان جلب خودش کند. بیش‌تر کشمکش‌های بین افراد حکومتی با مردم عادی است که بیش‌تر در ردۀ رمان‌های تاریخی جای می‌گیرد (اگر اشتباه نکنم.) .

روای دانای کل با زبانی یک دست برای خواننده حرف می‌زند و از حالات و درونیات شخصیت‌ها حرف می‌زند، بدون این که مجالی برای فکر کردن به خواننده و حتا به شخصیت بدهد. پیرنگ آن هم ابتدایی است و در بعضی جاها دلیلی بر خیلی از کارهای شخصیت‌ها وجود ندارد که به‌گمانم آن هم بر می‌گردد به این که نسل اول خرافاتی هستند و بر عوامل بیرونی دل بسته‌اند.

در دیالوگ‎ها ما تا حدودی با نوع تفکر شخصیت‌ها آشنا می‌شوم. ولی متأسفانه جلوتر راوی آن شخصیت را برای‌مان شرح داده و ما جلوتر با خصوصیات شخصیتی آن آشنا هستیم. توصیفِ فضا ویژگی خاصی به داستان می‌دهد. به نوعی که با توصیفات نرم نویسنده بادها را روی صورتت حس می‌کنی.

#س_آقازاده
S_mordad@
مجلۀ #فرهنگِ‌ادبیاتِ‌داستانی
Dastanikhu@




برچسب ها:نوبل ادبیات، داستان، رمان، داستان کوتاه، پرل باک، خاک خوب، داستان چینی و ژاپنی، ادبیات شرق، ادبیات آمریکا، مردم سالاری، داستانی دربارۀ حکومت، نقد دیکتاتوری، روشنفکری، ناسیونالیسم، فردگرایی،
امتیاز : :: نتیجه : 5 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 5
تعداد بازدید مطلب : 55

[ پنجشنبه 03 آبان 1397 ] [ 15:22 ] [ ] [ نظرات (0) ]
اساطیر_جهان #اساطیر_هند #شیوا_آندهاکا


#شیوا دارای سه چشم است و چشم سوم او، در وسط پیشانی اش جای دارد. همسر وی #پارواتی، یک بار به شوخی با دست چشمان شوهرش را گرفت و سپس، جهان در تاریکی فرو شد، زیرا سه چشم او، خورشید و ماه و آتش بودند.

هنگامی که یک قطره از عرق او در چشم سومش ریخت، آن یک قطره تبدیل به کودکی نابینا شد، زیرا آبستنی، در  هنگام تاریکی صورت گرفته بود. وی که #آندهاکا نام داشت توسط دیوی به فرزندی پذیرفته و به راه و روش دیوان بزرگ شده بود.

او میل شدید جنسی به مادر خود پارواتی داشت غافل از این که او مادرش است. شیوا او را بر سر نیزه ی سه شاخه ی خود به چهار میخ کشید و قرن ها وی را در همان حال نگاه داشت و با همان چشمی که او را به وجود آورده بود، می سوزاند . سپس، او را منزه ساخت و یکی از خدمتگزارانش شد.

#نعیمه_زنگنه
@zangenehN

مجلهٔ تلگرامی #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@Dastanikhu




برچسب ها:اساطیر، هند،
امتیاز : :: نتیجه : 5 امتیاز توسط 2 نفر مجموع امتیاز : 10
تعداد بازدید مطلب : 80

[ پنجشنبه 03 آبان 1397 ] [ 15:21 ] [ ] [ نظرات (0) ]
#معرفی_عناصر_داستان #مدرنیسم (بخش دوم



🔹 نشانه‌های جنبش بزرگِ مدرنیسم در ابعاد مختلف تفکر، فرهنگ و هنر دنیای مدرن قابل بررسی است. از آنجاکه اصولاً، هر جریان و جنبش فکری‌_‌فرهنگی مهم بر بستر تحولات اجتماعی گسترده به وجود می‌آید، مدرنیسم در  ادبیات و هنر نیز از این قاعده مبرا نیست و زمینه‌های خاصی پیدایش و پذیرش اصول آن را تسهیل کردند.

🔹 از جمله، این حقیقت وجود دارد که اصول و ارزش‌های نظام‌های فکری و اجتماعی کلاسیک دیگر پاسخ‌گوی نیازها و پرسش‌های جدید انسان مدرن نبودند. تبیین ابعاد و کیفیتِ رابطهٔ انسان با خدا، طبیعت، اجتماع و دیگر انسان‌ها از کارکردهای فلسفه و ادبیات است. هم‌زمان با تحولات فرهنگی، اقتصادی و سیاسی که از پیامدهای مدرنیته بودند، لزوم بازنگری در  رابطهٔ انسان با موارد یاد شده هرروز بیش از پیش آشکار می‌شد.

🔹تحولات در ادبیات نیز هم‌سو با تحولات فرهنگی و اجتماعی هستند؛ بنابراین، مدرنیته که بنیان‌های ارزشی انسان، که پشتوانهٔ معنوی حیات او هستند، را دچار تزلزل کرده بود، الزام می‌داشت که ادبیات هم در نحوهٔ بیان و هم در مفاهیم مورد بیان، متحول و به‌روز شود.

🔹لذا، مدرنیسم در ادبیات و هنر را می‌توان پاسخ این حوزه‌ها به مجموعه تحولاتی دانست که بخشی از آن‌ها را در این مجال ذکر کردیم. پس مدرنیسم در قالب انواع ادبی، رویکردی تازه اتخاذ کرده و رسالتی را که در گذشته شاید اول بار، #رئالیسم برای ادبیات تعریف کرده بود، ادامه داد و به بررسی ابعاد مختلف حیات انسان مدرن پرداخت.


#عباس_گودرزی
@godarziabbas

مجلۀ تلگرامی #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@Dastanikhu




برچسب ها:مدرنیسم، رئالیسم، هنر، فرهنگ، معنوی،
امتیاز : :: نتیجه : 5 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 5
تعداد بازدید مطلب : 74

[ پنجشنبه 03 آبان 1397 ] [ 15:18 ] [ ] [ نظرات (0) ]
فراخوان جایزه‌ی ادبی «محمدعلی جمالزاده»

 

 


🌀 فراخوان جایزه‌ی ادبی «محمدعلی جمالزاده»

دبیر ادبی این جایزه که سازمان فرهنگی هنری شهرداری اصفهان برگزارکننده‌ی آن است، علی خدایی است.

جایزه در دو بخش «داستان کوتاه» و «زندگی‌نگاره‌های اصفهان» برگزار می‌شود. بخش داستان کوتاه نیز خود شامل دو بخش «آزاد» و «اصفهان» است. منظور از «زندگی‌نگاره‌های اصفهان» روایت‌های واقعی از تجربه‌ی زندگی در اصفهان یا سفر به اصفهان است که در قالب ادبی «ناداستان» نوشته شده باشند.

جوایز:
برنده‌ی اول هر بخش ۸ میلیون تومان
برنده‌ی دوم هر بخش ۵ میلیون تومان
برنده‌ی سوم هر بخش ۳ میلیون تومان
جایزه‌ی ویژه هیئت داوران ۳ میلیون تومان

مهلت ارسال آثار تا ۲۰ آذرماه ۹۷ است و از طریق وب‌سایت مسابقه انجام می‌شود.👇
http://jamalzadehaward.ir/




برچسب ها:جایزۀ ادبی محمد علی جمال زاده، جمال زاده، جایزۀ ادبی، فرهنگی هنری شهرداری اصفهان، علی خدایی، داستان کوتاه، زندگی نگاره های اصفهان،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 59

[ پنجشنبه 26 مهر 1397 ] [ 22:05 ] [ ] [ نظرات (0) ]
#نوبلیست‌های_داستانی 🏷 #روژه_مارتن_دوگار،



🏷 #روژه_مارتن_دوگار، هنگام گرفتن #جایزۀ_نوبل (1937) خطابه‌ای را ایراد کرد که به شرح زیر است:

 «رمان‌نویس واقعی کسی است که می‌خواهد همواره در شناخت انسان پیشتر برود و در هریک از شخصیت‌هایی که می‌آفریند زندگی فردی را آشکار کند، یعنی نشان دهد که چگونه هر موجود انسانی نمونه‌ای است که هرگز تکرار نخواهد شد. به گمان من، اگر اثر رمان نویس بختِ جاودانگی داشته باشد به تنهایی کافی نیست. رمان نویس باید زندگی کلی را نیز حس کند. باید اثرش نشان دهندۀ جهان‌بینی خاص او باشد. این‌جا نیز #تالستوی استاد همۀ رمان نویسان است. هر یک از آفریده‌های او همواره بیش و کم در اندیشۀ هستی و ماوراء هستی است، و شرح زندگانی هر کدام از این موجودات بیش از آن‌که تحقیقی دربارۀ انسان باشد پرسش اضطراب آمیزی است دربارۀ زندگی.»

🖋 روژه در سال 1881 در شهری نزدیک پاریس چشم به جهان گشود. او رمان‌های ناموفق و ناتمامی را نوشت. به مرور در این حرفه چیره دست شد و نمایش‌نامه و داستان و رمان‌های را به رشتۀ تحریر در آورد. بهترین اثر او که در چهار جلد در دنیای #ادبیات_داستانی خودنمایی می‌کند، #خانوادۀ_تیبو است. روژه خودش را پیرو راه تالستوی می‌داند و به سبک و سیاق او قلم می‌زند. روژه در سال 1958 خانوادۀ تیبو را که حال خودشان به پرورش فکر مستقلی رسیده بودند رها کرد و به دیار باقی پیوست.

رمان تیبو دربارۀ خانوادۀ تیبو است. دو نسل جوان از خانوادۀ تیبو که نمادی از نسل نوظهور فرانسه است. خود آقای تیبو یک فرد کاتولیک متعصب است. از پسرانش هم همین انتظار را دارد. ولی پسر کوچک او ژاک از این نُرم سر باز می‌زند. ژاک در دبیرستان با دانیل (از دبیرستان دیگر) که یک پروتستان است آشنا می‌شود. ژاک کتاب‌های را می‌خواند که از سوی کلیسا ممنوع است.

پسر دیگر خانوادۀ تیبو آنتوان است. آنتوان دکتر است. او در کار و حرفه‌اش موفق است. مدام به پیشرفت در دکتری فکر می‌کند. ولی وقتی غریزۀ جنسی به میان می‌آید نمی‌تواند بر آن فاتح شود و مقلوب آن می‌شود. آنتوان اسیر عشق زنی می‌شود که بچه دارد و به او نرد عشق می‌بازد. در این موقع است که متوجه می‌شود. ژاک هم حق داشته که اسیر نفس (درونیات، خواستۀ) خود شده بود.

ژاک و دانیل به دلیل سخت‌گیریی مدرسه و جامعه از شهر فرار می‌کنند در راه از هم جدا می‌شوند. ژاک نزد زن جوانی می‌ماند و اولین تجربه‌های هم‌خوابگی را حس می‌کند و دیگر نمی‌تواند از آن دل بکند و... .

داستان به‌نوعی از وسط (آقای تیبو و پسرش آنتوان به مدرسه می‌روند تا دلیل دیر آمدن ژاک به خانه را جویا شوند) شروع می‌شود. قسمت اول به نام دفتر خاکستری است. در این قسمت آقای تیبو و آنتوان و کشیش (آبه) از اتفاقات پرده بر می‌دارند که به نوعی به خواننده اطلاعات می‌دهند که خط فکریه رمان چیست. آقای تیبو نمایندۀ سندیکای فرانسه است.

ژاک هم در خانه و هم در مدرسه به دلیل داشتن تفکر متضاد با تفکر خانواده و مدرسه مورد تنبیه قرار گرفته است. برای مقابله با این تنبیه دست به مقابله با آن زده که فرار کردن است. جرم ژاک علاوه بر دوستی با یک پسر پروتستان، این است که کتاب‌های از نویسندگانی می‌خواند که مورد تأیید کلیسا نیستند مانند: #لافونتن، #امیل_زولا، #سوسور و رمانِ #باکره‌ها و صخره‌ها که به گمان از #گراتزیا_دلدا است.

در این قسمت از زبانِ کشیشِ (آبه بینو) مدرسه که نماد مأمور تفتیش است، می‌شنویم که آن‌ها وسایل ژاک را زمانی که او نبوده گشته‌اند و پی به این حقایق برده‌اند که او در حال هنجار شکنی است و برای بچه‌های دیگر مُضر است.

دفتر خاکستری، دفتری است که ژاک و دانیل در آن به نامه نگاری می‌پردازند. این دفتر نماد این است که ما نه مطلقاً بد و نه مطلقاً خوب، داریم. ژاک و دانیل از دو نوع تفکر متضاد از نظر جامعه هستند، ولی به خوبی با هم دوست هستند و می‌توانند باهم زندگی کنند.

چیزِ دیگری که در داستان می‌بینیم، این است که قضاوت‌های یک طرفه در داستان اهمیت پیدا می‌کنند. داستان از نظر جامعه شناسی هم اهمیت دارد. قسمت‌های از داستان رنگ و بوی واقعی می‌گیرد و شخصیت‌ها و اتفاقات واقعی وارد داستان می‌شوند.

از نظر جامعه شناسی نقد از روی تعصب و نبود طرفِ مقابل یکی دیگر از اتفاقاتی است که در جامعه تضاد ایجاد می‌کند. دو طرف حرف‌های هم را نمی‌شنوند و کور کورانه از مقلدین خود پیروی می‌کنند، مانند ژاک و آنتوان.

 آنتوان که وقتی از آن سایۀ پدری دور می‌شود. تازه به فکر این می‌افتد که فردی (#فردگرایی) به اسم آنتوان وجود دارد که خواسته‌های درونی دارد که متفاوت از خواسته‌های پدر و جامعه است.

#سعید_آقازاده
@s_mordad
مجلهٔ #فرهنگِ‌ادبیاتِ‌داستانی
@Dastanikhu




برچسب ها:روژه مارتن دوگار،، نوبل ادبیات، رمان خانواده تیبو، فردگرایی،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 52

[ پنجشنبه 26 مهر 1397 ] [ 21:57 ] [ ] [ نظرات (0) ]
#اساطیر_جهان #اساطیر_هند #رقص_شیوا



داستان رقص #شیوا فقط در
منابع جنوب هند به چشم می خورد. کتاب‌ها و منابع هند شمالی، شیوا را به عنوان دشمن رقص معرفی می کنند.


چند راهب در حال تمرین اعمال زاهدانه و به دور از درک عظمت شیوا بودند. شیوا به آنجا رفت تا به آنان درسی بیاموزد، لذا خود را به شکل گدایی ژنده پوش در آورد در حالی که جمجمه ای به عنوان کاسه ی گدایی در دست داشت. وی همسران راهبان را اغوا نمود. 

راهبان خشمگین ببری آفریدند که شیوا پوست آن را برای جامه ی خود برداشت؛ یک گوی آتشین پرتاب کردند که شیوا آن را به دست می گرفت و سرانجام، یک دیو کوچک فرستادند که شیوا آن را گرفت و بر روی سر آن پای می کوبید. هنگامی که دیو شروع به تقلا کرد شیوا بر روی او رقصید و به هنگام رقص شیوا جهان به تکان درآمد و به سوی هرج و مرج آغازین چرخش کرد.
راهبان، ترسان و وحشت زده از شیوا  درخواست کردند که رقص خود را متوقف سازد و شیوا موافقت کرد که رقص خود را تا رستاخیز یعنی آن هنگام که رقص، به مفهوم رقص مرگ جهان باشد، به تأخیر بیندازد

#نعیمه_زنگنه
@zangenehN

مجلهٔ تلگرامی #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@Dastanikhu




برچسب ها:اساطیر، هندوستان، اسطوره، نقد اسطوره شناسی، اساطیر یونان و رم،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 50

[ پنجشنبه 26 مهر 1397 ] [ 21:55 ] [ ] [ نظرات (0) ]
#معرفی_عناصر_داستان #مدرنیسم مبانی و زمینه‌ها (بخش اول)



  ▪️شاید  بزرگ‌ترین و مهم‌ترین تحول در بنیان‌های تفکر بشر معاصر را بتوان تحت عنوان کلی مدرنیسم ترسیم کرد. در حقیقت، برآیند مجموعه تحولات علمی، عقیدتی، فرهنگی و اجتماعی که از زمان وقوع رنسانس در غرب شروع شده بودند، در جریانی علمی اجتماعی به نام #مدرنیته و معادل آن در حوزه‌های هنری و ادبی، مدرنیسم، رقم خورد. مدرنیته بیان‌گر گسستی سرنوشت‌ساز با انواع ارزش‌ها  و تفکراتی بود که از ابتدای پیدایش تمدن در وزگار باستان بر فرهنگ و ذهنیت انسان‌ها تسلط داشتند.

▪️محدود بودن آبشخورهای اندیشه و مبانی نظام‌های اجتماعی‌ـ‌فرهنگی کلاسیک به چند نهاد معدود که از مهم‌ترین آن‌ها دین، سلطنت، فلسفه و ادبیات هستند، باعث شده بود که ارزش‌های ظاهراً استعلایی و تغییرناپذیر در طی قرون متمادی بر جوامع انسانی حاکم بوده و نه نیاز و نه زمینه‌ای برای تغییر در آن‌ها پدید آید. از دیگر علل ایستایی در اندیشة کهن یکی محدود بودنِ افراد عالم و باسواد بود و دیگری هم‌سو نکه داشتن این اندیشه‌ها با منافع و قدرت برترِ افراد تأثیرگذار در ساختار سیاسی و اقتصادی جامعه بود؛ افرادی مانند اصحاب کلیساها و معابد و یا شاهان و درباریان که جریان‌های فکری‌ـ‌فرهنگی را به نفع خود جهت می‌دادند.

▪️ اما با پیدایش علوم و فنون جدید در حوزه‌های علمی و اقتصادی و هم‌زمان با آن، تقویت فلسفه‌های #عینیت‌گرا و #تجربه‌گرا (پوزیتویسم) ناگهان کاستی‌های علوم قدیم در پاسخ گفتنِ به نیازها و پرسش‌های جدید انسان بیش از پیش مشخص شد. تحولات علمی لزوم تغییر در نگش انسان نسبت به طبیعت و دنیای پیرامونش را باعث شدند و هم‌زمان اعتقاد بشر به مبانی برخاسته از دین و سنت‌های کهن دچار تزلزل شد. انسان عقل‌ و عینیت‌گرا دیگر به داستان‌های خلقت آدم و عالم در #کتاب_مقدس به‌سختی باور داشت که خلاء ناشی از این کاستی را نظریة گونه‌های #داروین پر کرد که انسان همان صورت تکامل یافته از گونة میمون است.

▪️ قطع ریشه‌ها و تکیه‌گاه‌های معنوی، انسان را دچار سرگشتگی کرد و در حالی که اودیگر باور نداشت که قضا و قدر خداوندی در اعمال و عاقبت او نقش چندان مهمی داشته باشند، #فروید منشاء همة رفتارها و اعمال را به سائق‌های روانی و غرایز حیوانی فروکاست تا علم در مورد این حوزه از دغدغه‌های بشر نیز پاسخ‌گو باشد. هم‌سو با این تحولات چشم‌گیر، مدرنیسم به‌عنوان جنبشی در هنر و ادبیات سربرآورد تا متناسب با نیازها و دغدغه‌ها تازة انسان درمانده و سرخورده، گونه‌های تازه‌ای از بیان هنری و ادبی فراهم آورد.


#عباس_گودرزی
@godarziabbas

مجلۀ تلگرامی #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@Dastanikhu




برچسب ها:مدرنیسم، فلسفه، کلاسیک، عینیت گرا، تجربه گرا، پوزیتویسم،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 172

[ پنجشنبه 26 مهر 1397 ] [ 21:53 ] [ ] [ نظرات (0) ]
نمایشگاه نقاشی کودک

 

 

گروه پژوهشی، فرهنگی، هنری نارنگی به مناسبت روز کودک برگزار می‌کند.

از فردا ساعت ۱۷ تا ۲۱ دعوتید به نمایشگاه نقاشی کودک در گالری انجمن سینمای جوان رشت.




برچسب ها:نمایشگاه نقاشی کودک، گروه پژوهشی، فرهنگی، هنری نارنگی، روز کودک، گالری انجمن سینمای جوان، رهنمون، مجتمع فنی تهران، بنیاد کودک، واران،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 213

[ یکشنبه 15 مهر 1397 ] [ 19:01 ] [ ] [ نظرات (0) ]
هفته‌شمار داستانی، چهارده تا بیستم مهر

#هفته‌شمار_داستانی

🌹اول هفته‌تون زیبا🌹

14 تا 20 مهر 1397 خورشیدی 🌞
6 تا 12 اُکتبر 2018 میلادی ✝️
26محرم تا 2صفر 1440 قمری 🌜

✳️ شنبه:
➖ ۱۴ مهر:
⏳ زادروز #علی_چنگیزی
نویسنده و منتقد ایرانی (۱۳۵۶)
و
⏳ زادروز #حسین_مسرور
نویسندهٔ ایرانی (۱۲۶۹)

یک‌شنبه:
➖ ۱۵ مهر:
⏳ زادروز #رضا_کرم‌رضایی
نمایش‌نامه نویس، مترجم، کارگردان و بازیگر ایرانی (۱۳۱۶)
➖ ۲۷ محرم:
⌛️ درگذشت #دانیال_بن_سعید
فیلسوف فرانسوی - الجزایری (۱۴۳۱)

✳️ سه‌شنبه:
➖ ۱۷ مهر:
⏳ زادروز #تقی_مدرسی
نویسندۀ ایرانی (۱۳۱۴)
و
⏳زادروز #گلی_ترقی
نویسندۀ ایرانی (۱۳۱۸)
 ➖ ۲۹ محرم:
⏳ زادروز #شویکار_خلیفه
نویسندۀ مصری (۱۳۶۲)

✳️ پنج‌شنبه:
➖ ۱۹ مهر:
⏳ زادروز #محمدرضا_شفیعی_کدکنی
نویسنده و محقق ایرانی (۱۳۱۸)
و
⌛️ درگذشت #میرزا_خلیل_کمره‌ای
نویسنده و فیلسوف الهی ایرانی (۱۳۶۳)

➖ ۱۱ اُکتبر:
⏳ زادروز #فرانسوا_موریاک
نویسندۀ فرانسوی برندۀ نوبل ادبیاتِ ۱۹۵۲ (۱۸۸۵)


🌹هفتهٔ خُرسندی داشته باشید🌹

#سعید_آقازاده
@s_mordad

مجلهٔ #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@dastanikhu




برچسب ها:علی چنگیزی، نویسنده، منتقد، حسین مسرور، رضا کرم رضایی، دانیال بن سعید، گلی ترقی، شویکار خلیفه، محمدرضا شفعی کدکنی، فرانسوا موریاک، برندۀ نوبل ادبیات،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 69

[ یکشنبه 15 مهر 1397 ] [ 18:58 ] [ ] [ نظرات (0) ]
#نوبلیست‌های_داستانی، لوئیجی پیراندلو، انتقام سگ، شش شخصیت در جست‌وجوی یک نویسنده

 


لوئیجی یکی از نویسندگان یا بهتر بگویم شخصیت‌های حقیقی دنیای دابیات داستانی است که با ایفای نقشی منحصر به فرد در این زمینه به شُهرتی جهانی و نوبل ادبیات دست یافته است. تا به شخصیت‎هایش به قبولاند که هرکسی زندگی خودش را می‌نویسد، نه آن که دنبال نویسندۀ برای آن باشد.
پیراندلو می‌گوید: «شخصیت چیست؟ _او یا آن از کجا می‌آید؟ او یا آن چه حقوقی دارد؟ در واقع، او یا آن چه نوع حیاتی دارد؟ اگر (شخصیت) داخل گیومه گذاشته شده است و معلوم نیست با ضمیر شخصی (او) یا ضمیر غیرشخصی (آن) باید از آن یا او سخن گفت‌و...».

#لوئیجی_پیراندلو در ایتالیا به دنیا آمد. در تحصیلاتش به موفقیت چشم گیری رسید.
شغل پدر را ادامه نداد. به ادبیات داستانی روی آورد و در این حرفه قلم‌فرسایی کرد. او استاد سبک‌شناسی دانشگاه رم بود.
او به دنبال چیزی بود ولی نمی‌توانست آن را پیدا کند. لوئیجی دست به قلم می‌شود و شخصیت‌های داستانش را به جان خودش می‌اندازد تا هم آنان به خواسته‌هایشان برسند و هم لوئیجی را به جایی برسانند.

لوئیجی با بی‌رحمی هر چه تمام دست به نوشتن می‌زد. تا اولین داستانش را که برای او شُهرتی جهانی می‌آورد را بنویسد، این داستان #شش_شخصیت_در_جستجوی_یک_نویسنده، نام داشت. راوی در این داستان (نمایش‌نامه) دست به‌کار می‌شود. تا شخصیت‌ها را بر علیه نویسنده بشوراند. تا حقشان را از نویسندگان ظالم بستانند.

در این نمایش‌نامه کارگردانی با بازیگران خود در حال تمرین هستند که ناگهان شش کارکتر دیگر از در ورودی سالن نمایش وارد می‌شوند، در این بین حرف‌های در رابطه با حقیقت و واقعیت رد و بدل می‌شود.
آن‌ها ادعاء دارند که نویسندۀ آن‌ها خلق کرده ولی داستانشان را ننوشته و نیمه‌کاره رها کرده است. حال آن‌ها می‌خواهند روی صحنه داستان زندگی خودشان را اجرا کنند تا بفهمانند که اگه نویسندۀ هم نباشد شخصیت‌ها می‌توانند زندگی خودشان را داشته باشند!

پیراندلو در این داستان به نوعی به مرگ مؤلف نیز اشاره می‌کند. پیراندلو با این داستان بعد از جنگ جهانی اول شناخته می‌شود. تا انگیزۀ شود برای او برای نوشتن داستان‌های دیگری که در ادامه اسامی آن‌ها را فهرست کرده‌ام.

📚 آثار:
1. همه چیز در کمال؛
2. پوشاندن برهنگان؛
3. شش شخصیت در جستجوی یک نویسنده؛
4. مرحوم ماتیا پاسکال؛
5. یکی، هیچ، صدهزار؛
6. نمازخانه کوچک؛
7. زن مطرود؛
8. هانری چهارم؛
9. مسخره مرگ و زندگی؛
10. عشق بدون دلبستگی؛
11. انتقام سگ؛
12. قواعد بازی.


داستان شش شخصیت... نقدی است به حال و روز انسان قرن بیستم که سرگشته است و به دنبال حقیقت می‌گیردد ولی توان تمیز حقیقت از واقعیت را ندارد. با این حال تصمیم می‌گیرد با زدن نقاب‌های بر چهرۀ خود برای دیگران نقش بازی کند تا آن‌ها با دیدن زندگی او تصمیم بگیرند که حقیقت کدام است؟ آنانی که کارگردانی آن‌ها را هدایت می‌کند یا آن‌هایی که آفریده شده‌اند حال باید خودشان داستان زندگی خودشان را رغم بزنند.

لوئیجی در سال 1934 توانست جایزۀ نوبل ادبیات را دریافت کند. تعدادی می‌گویند که نوبل را به دلیل نوشتن داستانِ #انتقام_سگ گرفته، تعدادی هم می‌گویند نه! به دلیل نوشتن داستان شش شخصیت... .
لوئیجی دوسال بعدِ جایزۀ نوبل، به بازیگری‌اش در این صحنۀ نمایش که نام زندگی بر آن نهاده‌اند، ادامه داد تا این که در 10 دسامبر 1936 نقشی دیگر به نام مرگ به او پشنهاد شد که چارۀ جز پذیرفتن آن نداشت.


#سعید_آقازاده
@s_mordad
مجلۀ #فرهنگِ‌ادبیاتِ‌داستانی

@Dastanikhu

***

پی دی اف رمان «شش شخصیت در جستجوی یک نویسنده» کلید کنید.




برچسب ها:نوبل، انتقام سگ، لوئیجی پیراندلو، همه چیز در کمال، پوشاندن برهنگان، مرحوم ماتیا پاسکال، یکی هیچ صد هزار، نمازخانه کوچک، زن مطرود، هانری چهارم، مسخره مرگ و زندگی، عشق بدون دلبستگی، قواعد بازی، رمان، داستان کوتاه، پی دی اف، انسان مدرن، سرگشتگی انسان معاصر، پست مدرنیسم، دانلود رمان شش شخصیت در جستجوی یک نویسنده،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 169

[ جمعه 13 مهر 1397 ] [ 2:28 ] [ ] [ نظرات (0) ]
‍ زوتوپیا، #یوتوپیا وَ دو مسئله...

مسئلهٔ یکم: #آرمان‌شهر



در انیمیشن زوتوپیا، خرگوشک (جودی هاپس) دلیل علاقه‌اش به پلیس‌شدن را چنین بیان می‌کند که می‌خواهم پلیس شوم تا دنیا را به جای بهتری بدل کنم. پدرش که با این هدف جودی مخالف است، در پاسخ درمی‌آید که اگر می‌خواهی دنیا را جای بهتری کنی، باید همه‌جا را هویج بکاری!
مسئله به‌زیبایی در یک دیالوگ بیان شده است. یک سؤال ساده اما ژرف در ذهن مخاطب:
[«دنیای بهتر» از نگاه چه کسی؟!]

بدیهی‌است که دنیای بهتر از نگاه آهو، دنیایی‌است که در آن یا هیچ درنده‌ای وجود نداشته باشد یا از خوی خویش جدا شده باشد و گیاه‌خواری کند! اساساً ساختارگرایی به‌دلیل سازه‌های مستحکمی که به وجود می‌آورد، اقلیت‌ها و خواص را نادیده می‌گیرد و در ساختار دگماتیک خود راه نمی‌دهد؛ هم‌چون افلاطون که شاعران را در مدینهٔ فاضله‌اش جایی نبود؛ یا نیما-یی که در هیچ ساختار از پیش تعیین‌شده‌ای نمی‌گنجید.

ساختنِ طرحِ هستی‌ای خالی از مشکل، خود پارادخشی‌است با مفهوم هستی - هستی‌ای که قرار نبوده و نیست رنگ آرامش مطلق را ببیند. مسئله‌ای که بسیاری از فیلسوفان و پیامبران و متفکران به آن توجه نکرده‌اند، «مواجههٔ ما با #انسان» است. انسانی که از نظر رواقیون: علم به درستی کاری، او را به انجام همان کار وامی‌دارد و علم به نادرستی کاری، او را از انجام آن کار منع می‌کند وَ از نظر مارکس و پیامبران: لوحی سفید است و از نظر هابز: گرگِ انسان. امروزه در روان‌شناسی مسئلهٔ «پیش‌فرض» مطرح است. یعنی هر انسانی با پیش‌فرض‌های ژنتیکی و محیطی و غیره‌وذلکِ خود به دنیا می‌آید و رشد می‌کند نه‌لزوماً پاک و نه‌لزوماً خبیث. تفاوت علوم انسانی نیز با دیگر علوم موجود در این است که شاید بتوان حیوانات و گیاهان را دسته‌بندی کرد و برای هر دسته حکمی کلی در نظر گرفت اما انسان نه زنبور است که از هزاران سال قبل همین‌سان که امروزه لانه‌سازی می‌کند با همین ظرافت و تعداد اضلاع، لانه بسازد نه آفتاب‌گردان که از هزاران سال قبل فقط به سوی خورشید رو بگرداند وَ نه هیچ موجودی از این‌دست. انسان همان موجودی‌است که از غارها و جنگل‌ها به یک‌جانشینی و روستاسازی و شهرسازی و آپارتمان‌سازی و آسمان‌خراش‌سازی و ماشین‌سازی روی آورده است و مدام درحال تغییر و تغیر است. موجودی‌است که حکم کلی و کلان‌روایت‌ها را برنمی‌تابد و اگر علم حاصل کند که کاری نادرست است، بنا به میل خود آن را انجام می‌دهد یا نمی‌دهد.
با این اوصاف برگردیم به ابتدای بحث: چگونه یک انسان می‌تواند برای دیگر انسان‌ها طرح سعادت دنیایی و عقبایی بچیند - حال آن‌که هیچ‌گاه نمی‌توان همهٔ انسان‌ها را به یک چوب راند و با یک روایت کلان پیش برد؟ چگونه یک فرد می‌تواند مطلوباتِ خود را به مطلوبات همگانی تسری دهد؟ و در این راه، بسیاری را بکُشد تا بسیاری دیگر از آدم‌ها زنده بمانند و زندگی خوشی داشته باشند؟ یک بار هم که شده باید به این مسئله اندیشید که چرا هیچ یوتوپیایی برای تمامی آدم‌ها طراحی نمی‌شود و در هر طرحی، عده‌ای کنار گذاشته می‌شوند.


مسئلهٔ دوم: #پیش‌فرض‌های_ارتباطی

همین‌که دنیای بهتر را از نظر آهو دنیایی فرض کردم که خالی از درندگان باشد وَ احساس کردم که به نُه‌توی مغز آهو راه یافته‌ام نوعی پیش‌فرض ارتباطی‌است که باید اصلاح شود - پیش‌فرض‌هایی که در مواجهه با افراد از خود نشان می‌دهیم و ما را به قضاوت‌گری می‌کشاند. در همین انیمیشن، روباه (وایلد) از کودکی‌اش می‌گوید که دوست داشته است وارد گروه پیشاهنگان شود و وقتی در مقابل درخواست دیگران، سوگند یاد کرده است که هیچ‌گاه به گروه خیانت نکند، پاسخ شنیده است: «حتی با این‌که یک روباه هستی؟». پیش‌فرضی که روباه را دغل‌کار و مکّاره نشان می‌دهد و غیرقابل‌اعتماد. غبنی که در این میانه است، این است که با وجود تفاوت همیشگی انسان‌ها، حکمی را که برای فلان فرد در نظر گرفته‌ایم برای بیصار فرد هم در نظر می‌گیریم چراکه چشم و ابرو و نوع نگاه‌شان شباهت خاصی با هم دارد یا دلایلی از این‌دست. یک بار هم که شده بایید به تفاوت انسان‌ها ایمان بیاوریم و از آن‌جایی‌که اصلاح جامعه از نقد به خود شروع می‌شود، به خود بازگردیم و آن‌چه را که اصلاح‌کردنی‌است، در خود اصلاح کنیم تا این‌گونه کمی از بار هستی خود و دیگران بکاهیم و از سهم خود از هستی آگاه باشیم.

مجلهٔ #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@Dastanikhu




برچسب ها:انیمیشن، زوتوپیا، یوتوپیا، انیمیشن زوتوپیا، نقد و بررسی انیمیشن زوتوپیا، انسان مقابل انسان، فیلسوفان، پیامبران، متفکران، مدینه فاضله، دنیای بهتر، جودی هاپس، وایلد، دنیایی بهتر،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 204

[ پنجشنبه 12 مهر 1397 ] [ 1:07 ] [ ] [ نظرات (0) ]
#معرفی_عناصر_داستان #ناتورالیسم (بخش دوم)


🔹 ناتورالیسم را می‌توان با کمی مسامحه «طبیعت‌گرایی» نیز گفت زیرا سعی دارد به کُنه طبیعت و مشاهدة رفتار غریزی آن بدون هیچ‌گونه احساسی‌گری و ایده‌‌آلیسم بپردازد. اما از آنجاکه ممکن است در زبان فارسی، «طبیعت‌گرایی» مفهومی غیرفلسفی و به معنای گرایش به استفاده از طبیعت در نظم و قواعد آن یا کاربرد مواد به‌صورت طبیعی، یا حتی  دوست‌داری طبیعت باشد، از «ناتورالیسم» که در معنای اخص خود، به صورت یک مکتب ادبی مطرح است، استفاده می‌شود.

🔹همان‌گونه که گفته شد، ناتورالیسم پیرو روش‌های علمی و تجربی است و رویکرد آن در قبال طبیعتِ انسان مبتنی بر مشاهده و تجربه است و سعی دارد تا این طبیعت و همچنین، روابط انسان‌ها با یکدیگر، با محیط پیرامونی و با طبیعت بیرونی را مانند یک دانشمند علوم تجربی مورد کاوش قرار دهد. پیداست که در چنین روشی جایی برای احساس و عواطف انسانی وجود ندارد و نویسنده با موضوع خود مانند یک نمونة آزمایشگاهی برخورد می‌کند و سعی دارد در تشریح کالبد آن از هرگونه ترحُم و شفقت خوداری کند. از همین روست که آثاری که در قالب ناتورالیستی جای می‌گیرند اغلب به جنبه‌های زشت و تاریک زندگی و روابط انسان‌ها می‌پردازند و آن‌ها را مانند حیواناتی که مقهور جبرِ غرایز و امیال خود هستند، تصویر می‌کنند.

🔹 ناتورالیسم معمولاً با نام نویسندة فرانسوی، #امیل_زولا، پیوند دارد و او را از اولین نویسندگان این سبک و پایه‌گذار آن می‌دانند. زولا در مقالة معروف خود تحت عنوان «رمان تجربی» (۱۸۸۰) به تشریح روش معمول در نگارش ناتورالیستی پرداخت و از جمله، تأکید کرد که رمان نسبتی با #اخلاق و ماوراء ندارد و نویسنده باید با موضوع خود، مانند یک نمونة آزمایشگاهی بی‌طرفانه رفتار نماید و جزئیات کنش و منش او را با دقتی علمی تشریح کند. به پیروی از این سبک‌وسیاق بود که نویسندگان موسوم به ناتورالیست، در آثار خود به مضامینی پرداختند که در ادبیات پیش از ایشان قابل طرح نبوند. در همین مسیر، آن‌ها اغلب به تشریح احوال شخصیت‌هایی می‌پرداختند که غرایز حیوانی مانند حرص و ولع و شهوات جنسی در آن‌ها قوی و آشکار بود و در برابر این قوا کاملاً عاجز و درمانده بودند.و پایان رمان‌های ناتورالیستی نیز اغلب تراژیک است و این‌بار، برخلاف تراژدی‌های کلاسیک که در آن‌ها قهرمان مغلوب نیروهای مافوق ارادة خود از خدایان و طبیعت می‌شد، شخصیت‌ها اغلب از غلبة قوای درونی و اجتماعی یا محیطی زمین‌گیر می‌شوند.

🔹 در ادبیات انگلستان، اکثر آثار #توماس_هاردی از جمله «جودِ گم‌نام» به‌شدت رنگ‌وبویی ناتورالیستی دارند هرچند ممکن است نوع «جبر» حاکم دقیقاً، درونی نباشد. همچنین در ادبیات آمریکا، آثار #جک_لندن، #استفان_کرین، #فرانک_نوریس و #جان_اشتاینبک ناتورالیستی محسوب می‌شوند.


#عباس_گودرزی
@godarziabbas

مجلۀ تلگرامی #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@Dastanikhu




برچسب ها:ناتورالیسم، طبیعت گرایی، فلسفه، ایده‌آلیسم، جبر، غرایز جنسی، امیل زولا، رمان تجربی، اخلاق، ماوراء، نویسنده، نقد اجتماعی، نقد امیال انسانی علیه انسان، توماش هاردی، جودِ گم‌نام، ادبیات آمریکا، جک لندن، استفان کرین، فرانک نوریس، جان اشتاین‌بک،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 242

[ پنجشنبه 12 مهر 1397 ] [ 0:50 ] [ ] [ نظرات (0) ]
#اساطیر_جهان #اساطیر_هند #اساطیر_عاشقانه



#مهابهاراته و #رامایانا ما‌‌وای بسیاری از داستان ها و افسانه های عاشقانه است.
داستان های عاشقانه ی اساطیر هند دربرگیرنده ی مفهوم عشق و لذت جسمانی است که  تا به امروز  به هیچ وجه  در برانگیختن احساسات خواننده شکست نخورده است.

پیش  از روایت داستان عشق حکیم #ویشوامیترا  و #مناکا به  معرفی ایزد  
#کاماد‌ِوا (kamadeva) می پردازیم
 وی ایزد عشق جسمانی در اساطیر هند است ایزدی که  امیال جسمانی  را در انسان برمی انگیزد.
وی در سیمای جوانی با پوستی قرمز یا سبز تصویر می شود که با زیور آلات و گل خود را آراسته و 
سوار بر طوطی است.


 داستان عشق ویشوامیترا به یک پری به نام  مناکا:
ویشوامیترا یکی از مورد احترام ترین حکیمان  در هند باستان  بود که با اعمالش  وحشت خدایان را برانگیخته بود.وی از طریق مدیتیشن در حال ساخت بهشتی جدید بود.
#ایندرا که از قدرت وی به شدت هراس داشت مکارا یکی از زیباترین پریان را از آسمان به زمین فرستاد تا ویشوامیترا را اغوا کند و در مدیتیشن او اخلال به وجود بیاورد.

مناکا با موفقیت توانست احساس و علاقه ی وی را به خود برانگیزد  زیرا ویشوامیترا با نگاه کردن به او غرق زیبایش و  سرانجام عاشقش شد.

اما   نقشه‌ی خدایان  طبق انتظارشان  پیش نرفت و  مکارا  ناخواسته عاشق ویشوامیترا شد و با هم ازدواج کرده و  صاحب فرزندی شدند.

زندگی آن دو بسیار خوب بود تا زمانی که ویشوامیترا فهمید توسط ایندرا فریب خورده و به شدت خشمگین شد و مکارا را نفرین کرد که تا ابد از او دور بماند و سرانجام مکارا با اندوهی بزرگ مجبور به ترک عشقش و نوزادش شد

#نعیمه_زنگنه
@zangenehN

مجلهٔ تلگرامی #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@Dastanikhu




برچسب ها:اساطیر، اساطیر هند، اسطوره، مهابهاراته، رامایانا، ویشوامیترا، مناکا، کامادوا، اسطورۀ عشق، داستان اساطیر هند، داستان عشقانه اساطیر،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 61

[ پنجشنبه 12 مهر 1397 ] [ 0:46 ] [ ] [ نظرات (0) ]
نوبلیست‌های داستانی، رمانِ آقایی از سانفرانسیسکو، ایوان بونین

داستانِ #آقایی_از_سانفرانسیسکو نوشتۀ #ایوان_بونین یک داستان عام است. عام نه از آن لحاظ که عامیانه و سطحی، بل‌که از آن نظر که داستان را می‌توان به هر دوره و دورانی تعمیم داد. هرچند این داستان هم مانند اکثر داستان‌های دوران خودش با راوی دانای کل شروع می‌شود. دانای کل برایمان توصیف‌های چندین صفحۀ می‌آورد ولی در زمان خودش این نوع موردِ قبول بود است. در این داستان هم جزئیات نشان دهندی راه برای خواننده‌اند.

 

شخصیت داستان، اسم ندارد یکی از چیزهایی که خواننده را موسر می‌کند تا در واقعیت نیز افرادی مانند آن شخصیت (آقای از سانفرانسیسکو) برای خودش بسازد.

داستان از یک نقطه شروع می‌شود و با سیر و سیاحت با در گذشت آقای... در همان نقطۀ اول به پایان می‌رسد. ما در این داستان با سفر رو به رو هستیم. سفر را اگر نماد رفتن به دنبال آگاهی بگیریم. بهتر می‌توانیم به چیزهایی که در داستان به آن‌ها اشاره شده پی‌ببریم.

 

اتفاقات زیادی روی کشتی پر زرق و برقی می‌افتد. این اتفاقات را ما از دید شخصیت‌ها می‌بینینم. اتفاقاتی که نشان می‌دهد در یک جامعه ارزش‌های مادی بر ارزش‌های معنوی غلبه کرده است. حتا در رابطه با عشق وقتی در داستان می‌بینیم که دختر ترجیح می‌دهد تا با پسری برقصد که زیباتر و پول‌دارتر است حتا اگر دوستش نداشته باشد. یا این اتفاق را قوی‌تر زمانی می‌بینیم که آقای... در لاوی هتل مجلل می‌افتد و در حال جان دادن است ولی کسی دست یاری به سوی او دراز نمی‌کند که هیچ! صاحب هتل برای آن که مهمان‌های هتل را از دست ندهد او را با خانواده‌اش در یک اتاق کوچک زوار در رفته اسکان می‌دهد و... .

 

داستان، داستان از بین رفتن ارزش‌های جامعه است. از بین رفتن ارزش‌های انسانی است. در آخرهای داستان راوی به ما می‌گوید آقای... را در زیر زمینی پنهانی با همان کشنی آوردند، ولی این اتفاق فرقی به حال کسی نداشت. باز هم روی کشتی بزن و برقص بر پا بود.

 

شاید مُردن یک فرد تأثیری روی جامعه نگذارد ولی مُردن ارزش‌های انسانی و معنوی به حتم می‌تواند امثال آقای...، جوانک عاشق، خانوادۀ آن‌ها و... را نابود کند.

داستانِ شخصیت نیست به گمان داستان، داستان موقعیت است. داستان در وهلۀ اول یک اتفاق را به سادگی روایت می‌کند بدون آن که راوی بیایید و شعاری بدهد. هر چند وقتی راوی دانای کل باشد رگه‌های از رد و پای مؤلف را می‌توان دید.

 

چیزی که در داستان برایم عجیب بود رفتن سفر آقای... از دنیای جدید به دنیای قدیم (آتلانتید) است. آقای... وقتی از دنیا جدید به قدیم می‌رود زنده است. او شیفتۀ پول و مادیات است. وقتی از دنیای قدیم به جدید می‌آید او مُرده است. دو قسمتی بودن داستان برایم مشهود است. ولی نمی‌دانم آیا نویسنده از این اتفاق منظور خاصی داشته؟ اگر نداشته باشد باید شک کرد.

 

این سفر، سفر زندگی است. حتا اگر قهرمان زندگیت باشی. از جایی شروع به زندگی می‌کنی در زندگی مواقعی خوشی است مانند زمانی که روی کشتی هستند. در مواقعی هم دردآور است. ولی در نهایت چه؟ دیگران و دیگران این مسیر را ادامه خواهند داد بدون این که مرگ تو نبود تو کوچک‌ترین خللی ایجاد کند. فقط تو هستی که به زیر زمین این زندگی انتقال داده می‌شود.

 

راوی می‌گوید: «جسد پیرمرد از سانفرانسیسکو به خانه‌اش، به‌گور، به ساحل دنیای جدید برگشت.» می‌بینیم که حتا شخصیت در نظر راوی هم بی‌ارزش می‌شود از آقای... به جسد پیرمرد تنزل می‌کند. با این که قهرمان داستانش است. این رئالیسم حقیقی زندگی است.

 

#سعید_آقازاده

@s_mordad

مجلۀ #فرهنگِ‌ادبیاتِ‌داستانی

@Dastanikhu




برچسب ها:رمان آقایی از سانفرانسیسکو، ایوان بونین، نوبل ادبیات، تحلیل و بررسی، نقد، رئالیسم، چخوف، تولستوی، داستایوفسکی، مجلۀ فرهنگِ ادبیاتِ داستانی، ادبیات داستانی، اساطیر، مکتب‌های ادبی، عناصر داستان،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 245

[ پنجشنبه 05 مهر 1397 ] [ 13:25 ] [ ] [ نظرات (0) ]
#معرفی_عناصر_داستان #ناتورالیسم (naturalism)


(بخش اول)

🔹ناتورالیسم را می‌توان از گونه‌های #رئالیسم به حساب آورد و از همین روست که برخی آن را رئالیسم علمی می‌گویند. این عنوان را به این دلیل به این سبک یا مکتب ادبی می‌دهند که به تأسی از دیدگاه‌های علمی و روبه‌رشد در زمان پیدایش آن نگاهی علمی، عقلانی و عینی به انسان‌ و احوالات او دارد.

🔹 علاوه بر پیشرفت‌های علمی و صنعتی، تحولات عقیدتی و فکری تأثیر بیشتری بر شکل‌گیری ناتورالیسم داشتند. مهم‌ترین این تحولات در پی انتشار نظریهٔ «تکامل گونه‌ها» اثر #چارلز_داروین به وجود آمد که دو اصل اساسی آن عبارتند از «تنازع بقإ» و «انتخاب انسب» و به موجبِ آن‌ها بقإ شامل قوی‌ترین و سازگارترین گونه‌هاست. به کارگیری این نظریه در مورد انسان به این نتیجهٔ ناگزیر می‌انجامید که داستان خلقت انسان آن‌گونه که در #کتاب_مقدس آمده رد شده و او حیوانی ذی‌شعور محسوب می‌شد که از تکامل گونهٔ میمون به این صورت حاضر درآمده است.

🔹برآیند تحولات عقیدتی و پیشرفت‌های علمی قطع شدن ریشه‌های معنوی و الهی انسان و فروکاستن شأن او تا حد یک حیوان بود. در این مقام جدید، انسان موجودی است که حیات او تحت تأثیر دو نیروی غالب شکل گرفته و پیش می‌رود. یک نیرو از درون است که #وراثت (heredity) نام دارد و شامل خلق و صفاتی می‌شود که او از والدین خود به ارث می‌برد، و امیال و شهوات را نیز شامل می‌شود. دیگری #محیط (environment) است که عمدتاً، شامل جامعه و فرهنگ و عرف و سنن حاکم در آن‌ها می‌شود. پیداست که این نگاه کاملاً جبرگرایانه است و تحت حاکمیت جبر وراثت و محیط، انسان اختیاری از خود ندارد و با از دست دادن تکیه‌گاه‌های معنوی و الهی خود، موجودی رها شده و عاجز است.

🔹 بر چنین انسان‌هایی قانون جنگل حاکم است مانند آنچه بر طبق نظریهٔ داروین گفته شد، تنازع بقإ از اصول حاکم است و قوی‌تر بر ضعیف غالب.

#عباس_گودرزی
@godarziabbas

مجلۀ تلگرامی #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@Dastanikhu




برچسب ها:ناتورالیسم، داروین، تکامل گونه ها، تنازع بقا، کتاب مقدس، وراثت، محیط، جبرگرایی، امیل زولا،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 90

[ سه شنبه 03 مهر 1397 ] [ 0:36 ] [ ] [ نظرات (0) ]
«پر از خالی»

#اندر_احوالات_ویران‌آباد_سفلا
#یک‌شنبه‌های_سفرنامه
از سری روی‌دادهای ویران‌آبادِ سُفلا (۵)
نویسنده: #رضا_جمالی_ف.



در این مملکت همه‌چیزندانستن پلید است و پرسیدن خطا. همه‌چیزدانستن عزیز است و نپرسیدن صواب. از عوام‌الناس گرفته تا خواص‌الناس‌شان بر این باورند که همه‌چیز را خودشان دانند و خودشان هم که الحمدُ-وَالمنة از مادر زاده شده‌اند!
روحانیون‌شان در هر مسئله‌ای خود را صاحب‌نظر و رای‌دار می‌دانند. حتا درمورد طنز فلان بانو در فلان شبکهٔ تلویزیونی نیز نظر می‌دهند. از این گذشته، درمورد طبابت و بصل‌النخاع نیز خود را صاحب‌نظر می‌دانند وَ بصل‌النخاع‌شویی نیز می‌کنند! مُحال است از یک شهرند سؤالی دربارهٔ  ارتباطِ بادِ تیز و شقیقه پرسیده شود و او این‌دو را به هم ربط ندهد و خواص ارتباط‌شان را یکی پس از دیگری برنشمارد! محال است معلم کتاب مقدس‌شان دانسته‌هایش را درمورد هم‌جنس‌گرایی به‌طور عملی و صددرصد تضمینی به رخ نکشد! یا معلم پرورشی‌شان جماع مقعدی را به‌صورت عملی و کاملاً تضمینی از اوان کودکی به دانش‌آموزانش نیاموزد! محال است دست سئالِ سؤالی که به سوی شخصی دراز گشته است، خالی بازگردد - اگرچه پر از خالی باشد، باید پر باشد!

مجلهٔ #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@Dastanikhu




برچسب ها:عوامل الناس، دانش آموزان، ملت، تلویزیون، صاحب نظران، مملکت، ویران آباد سفلا، داستان، نقد داستان، اسطوره، مکتب های ادبی، عناصر داستان، ادبیات معاصر ایران، ادبیات غرب، ادبیات کودک و نوجوان، نوبل،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 223

[ سه شنبه 03 مهر 1397 ] [ 0:33 ] [ ] [ نظرات (0) ]
#اساطیر_جهان #اساطیر_هند #حماسه‌‌ی_رامایانا



#راجه دشرتهه چهار پسر داشت به نام های #راما، #لاکشمن ،#شتروگهنه و #بهاراتا.
زمانی که راما بزرگ‌تر شد به شهر «میتیلا» رفت که در آنجا پادشاه میتیلا رقابتی را ترتیب داده بود تا همسری را برای دخترش #سیتا برگزیند.
رقابت به این گونه بود که شرکت کنندگان کمان بزرگی را که متعلق به ایزد #شیوا بود زه دار کنند. راما که عاشق سیتا شده بود ، تنها کسی بود که  کمان را زه کرد در نتیجه با سیتا ازدواج کرد.

حالا زمان برگزیدن وارث تاج و تخت شده بود راجه دشرتهه میخواست راما را برگزیند اما همسرش یعنی نامادری راما به نام #کایکی به دشرتهه یادآوری کرد که  زمان ازدواج قول اجابت خواسته ای را به او داده بود. در نتیجه کایکی از او خواست، فرزند خویش به نام  بهاراتا را به‌جای راما، جانشینش سازد. پادشاه، به‌ناچار به خواسته­اش تن داد. هرچند که پادشاه در این تصمیم­گیری دچار تردید بود اما رام با رفتاری بزرگوارانه از سلطنت خویش چشم­پوشی نمود و برادر کوچک خود را به‌عنوان جانشین پدر پذیرفت. درنتیجه رام به همراه همسرش سیتا به تبعید رفت و پدرش پس‌ازاین ماجراها درگذشت. راما و سیتا به همراه یکی از برادران راما به نام لاکشمان به مدت چهارده سال دریکی از جنگل­های مرکز هند در تبعید به سر ‌بردند

#نعیمه_زنگنه
@zangenehN

مجلهٔ تلگرامی #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@Dastanikhu

ادامه مطالب در کانال تلگرامی.




برچسب ها:اساطیر هند، اساطیر یونان، اساطیر ایران، اساطیر چین، اساطیر ژاپن، اسطوره های شرق و غرب،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 92

[ چهارشنبه 28 شهریور 1397 ] [ 2:25 ] [ ] [ نظرات (0) ]
#روز_شعر_و_ادب_پارسی


در شعر از زمان نیما تا کنون تحولات زیادی رخ داده است:
۱. تحول نیمایی که شعر را به جان شعر برد با لباسی هنوز-موزون اما قواعد شکسته‌شده؛
۲. تحول سپید شاملویی که شعر را به جان شعر و شعریت برد بدون ‌لباس؛
۳. تحول سیال احمدرضا احمدی و بیژن الهی (موج نو) که شعر را در ضمیر ناهشیار کاوید؛
۴. تحول فرمالیستیک یدالله رویایی (حجم) که شعر را در فرم جست‌وجو کرد؛   وَ
۵. تحول پست‌مدرنیستی براهنی.
در غزل نیز حسین منزوی و ابتهاج و شهریار و بهمنی و طریقی و میرزایی و دیگران از سرآمدان غزل نوکلاسیک و مدرن محسوب می‌شوند.

روز شعر و ادب پارسی اگر قرار باشد به نام شاعری زده شود یا در زادروز و سال‌مرگ شاعری باشد، حافظ و مولوی و سعدی در اولویتند. اگر از معاصران باشد، چرا نیما و شاملو و احمدی و رویایی نباشند - که هر کدام تحول و تأثیری شگرف در شعر بر جای گذاشتند؟ اگر از غزل‌سرایان باشد، چرا منزوی و ابتهاج نباشند؟ از آن‌جهت که شهریار از قواعد صرفی و نحوی ترکی در آثارش بهره برده است و سزا نیست روز شعر و ادب پارسی به نام او زده شود. طبیعتاً این نام‌گذاری منشئی سیاسی داشته است تا ادبی. و این غبن بزرگی‌است که سیاست تا سوراخ‌های کبد و حلق و گوش و بینی‌مان نیز فرو رفته است.

مجلهٔ #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@Dastanikhu




برچسب ها:روز شعر و ادب پارسی، نیما یوشیج، اخوان، شاملو، حافظ، سعدی، سیاسی، شعر تُرکی، شعر آذری، شعر فارسی، شهریار، محمد حسین بهجت تبریزی، احمد رضا احمدی، بیژن الهی، موج نو، یدالله رویایی، حجم، حسین منزوی، ابتهاج، بهمنی،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 219

[ چهارشنبه 28 شهریور 1397 ] [ 2:20 ] [ ] [ نظرات (0) ]
🔹فراخوان نخستین «جایزه داستان‌های حماسی»

 

 
🔹فراخوان نخستین «جایزه داستان‌های حماسی»

فراخوان نخستین جایزه داستان‌های حماسی
 در دو مرحله «ارسال طرح» و نگارش «داستان بلند» برگزار می‌شود

مهلت ارسال آثار تا ۱۵ آبان ۱۳۹۷




برچسب ها:فراخوان نخستین «جایزه داستان‌های حماسی»،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 167

[ پنجشنبه 22 شهریور 1397 ] [ 18:55 ] [ ] [ نظرات (0) ]
نوبلیست‌های داستانی، داستان کوتاه به ژاپنی



داستان کوتاهِ #به_ژاپنی یا #درخت_به_ژاپنی نوشتۀ آقای #جان_گالزورثی، داستانی است که می‌شود آن را سر سفره همراه با غذا خوردن  تعریف کرد. این داستان با یک سوال یا اتفاق شروع می‌شود و در آخر هم این اتفاق یا سوال باقی می‌ماند و باید خواننده از بین دیالوگ‌ها و اتفاقات پاسخی برای آن پیدا کند.

داستان با راوی سوم شخص محدود به شخصیت اصلی شروع می‌شود. شخصیت اصلی داستان آقای نیلسان است، او یک بازرگان است. یک روز که از خواب بیدار می‌شود حس غریبی دارد.
وقتی از پنجره به باغ نگاه می‌کند حس عجیبی از شادی در درونش با دیدن شکوفه‌های درختی جریان پیدا می‌کند. بیرون می‌آید تا آن درخت را از نزدیک ببیند. در این هنگام راوی به سراغ باغ می‌رود و از حالت‌های آقای نیلسان برای خواننده حرف می‌زند.

در این هنگام همسایۀ جدید آقای نیلسان به اسم آقای تندرم سر می‌رسد. راوی دربارۀ آشنایی آنان سخن می‌گوید. هر یک از شخصیت‌ها دربارۀ حسشان به درخت و باغ می‌گویند. که تا حدودی به این نکته اشاره می‌کند که هر دوی این شخصیت تنها هستند.
#راوی از دهان شخصیت‌هایش دربارۀ درخت که چه هست و اصل درخت مال کجاست، اطاعاتی می‌دهد که بیش‌تر دربارۀ شخصیت‌هاست که چه درونیاتی و چه ذهنیاتی دارند.

وقت صبحانه است. آقای نیلسان از همسایه‌اش جدا می‌شود و به سمت خانه می‌رود. وقتی آقای نیلسان به پاشنۀ در می‌رسد آهی می‌کشد و دربارۀ به عقب بر می‌گردد و باغ و همسایه‌ی جدیدش را می‌بیند. بعد که به خانه می‌رود از بالکن می‌بیند که همسایه‌اش نیز مانند او به درخت و باغ نگاه می‌کند.

داستان روایت ساده دارد. بدون هیچ درگیری‌ها و صحنه‌های عجیب و غریب بدون هیچ گونه توصیف و تصویرهای بیخود. هر چیزی که در داستان گفته می‌شود در خدمت داستان است. هر تصویر و توصیف به روزمره‌گی و تنهایی انسان اشاره دارد.

شخصیت اصلی هم با توصیف راوی برای خواننده نشان داده می‌شود و هم با عمل‌کرد و #دیالوگ‌هایش که بهترین نوع شخصیت پردازی است. فضای داستان اول بی‌روح و خسته کننده ماننده شهر شخصیت (لندن) و حالِ‌خانۀ شخصیت است. ولی رفته رفته با تغییر حال و هوای شخصیت این حال و هوای شهر از خیابان‌های به باغ کشیده می‌شود و با آمدن درخت شکوفه‌دار زیبا و همسایۀ جدید رنگ و بوی دگر به خود می‌گیرد.

داستان حالت دورانی دارد از خانه شروع می‌شود و به خانه تمام می‌شود. ولی به نظر من حال و هوای #شخصیت تغییر کرد و دیگر همان شخصیت اول نیست و چیزهای دیگر به آن اضافه شده شاید در داستان بیان نمی‌شود ولی وقتی راوی می‌گوید آقای نیلسان از پنجره به همسایه‌ی جدید نگاه می‌کرد و درخت شکوفه دار را برانداز می‌کرد به گمانم گواه تغییر درونی شخصیت است.

حس‌های مشترک داشتن در رابطه با درخت تازه شکوفا داده _در کل به طبیعت_ چیزی دیگری است که جلب توجه می‌کند. انسان وقتی تنها می‌شود به طبیعت روی می‌آورد. انسانی که از کاخ و کار خسته می‌شود به طبیعت و زیبایی طبیعی روی می‌آورد. در رابطه با این مسئله _روی آوردن انسان به طبیعت_ با آوردن درخت از ژاپن که به نوعی مَهد #اسطوره‌های طبیعی است، صَحه می‌گذارد و خواننده را به فکر می‌اندازد.

#سعید_آقازاده
@s_mordad
مجلۀ #فرهنگِ‌ادبیاتِ‌داستانی
@Dastanikhu

 

پی‌دی‌اف داستان «« کلید کنید.




برچسب ها:داستان، نوبل، ادبیات نوبلی، داستان کوتاه به ژاپنی، داستان کوتاه درخت ژاپنی، داستان کوتاه نویسان، ادبیات فرانسه، بن مایه، درون مایه،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 56

[ پنجشنبه 22 شهریور 1397 ] [ 18:42 ] [ ] [ نظرات (0) ]
#اساطیر_جهان #اساطیر_هند #کره‌گیری_اقیانوس_شیر



خدایان تصمیم گرفتند که اقیانوس شیر را کره گیری کنند، تا #سوما، نکتار جاودانگی را به دست آورند. آنان دیوان را به کمک طلبیدند و قول دادند سهمی به آنان اختصاص دهند.

دیرک هم زنی آن ها، یک کوه بود که در کف اقیانوس قرار داشت، و اژدرماری، مامور چرخاندن دیرک شد. اما تکان شدید کره گیری، موجب تکه تکه شدن زمین گردید، بنابراین #ویشنو خود را به شکل لاک پشتی به نام #کورما درآورد و دیرک کره گیری را برپشت خود گرفت.

هنگامی که اقیانوس به هم زده شد، تعدادی گنجینه‌های شگفت‌انگیز آشکار گشت، از آن جمله ایزدبانوی زیبا، یعنی #لاکشمی که همسر ویشنو شد.

از میان چیزهای برآمده از درون اقیانوس، سم مهلکی نیز بود و تهدید کرد که خدایان را می سوزاند، اما شیوا، سم‌را بلعید و در گلو نگاه داشت.زمانی که از برهم زدن اقیانوس شیر سوما پدید آمد، خدایان و دیوان برای آن، با یکدیگر به منازعه پرداختند اما، ویشنو به هیأت زنی دلربا و زیبا یعنی موهینی درآمد. دیوان که فریفته ی زیبایی وی شدند، سوما را به وی تقدیم داشتند ‌‌او آن را، به خدایان بخشید.

#نعیمه_زنگنه
@zangenehN

مجلهٔ تلگرامی #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@Dastanikhu




برچسب ها:اساطیر، اساطیر جهان، اساطیر یونان، اساطیر هند، اساطیر ایران، اساطیر چین، اساطیرهند، اساطیر ژاپن، اساطیر بین النهرین، اساطیر روم،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 75

[ پنجشنبه 22 شهریور 1397 ] [ 18:40 ] [ ] [ نظرات (0) ]
طنزناله «باید در ثریا پیدایش می‌کردم!»

📜 #طنزناله
✍️ #رضا_جمالی_ف.

«باید در ثریا پیدایش می‌کردم!»

روزی که توی کنکور دانشگاه دولتی قبول شدم، پدرم به پشتم ‌زد و ‌گفت: «مردی از سرزمین پارس خواهی شد» گفتم: «خواهم شد؟ خب الان قسمت اولش نیستم یا دومش؟» ‌گفت: «هم مردی هم از سرزمین پارس؛ اما باید رسالتتُ که همانا یافتنِ دانش در ثریّاست، به انجام برسونی.» گفتم: «دانش چیه؟ می‌خوام مدرک بگیرم» از روی عینکش نگاه چپ‌چپونه‌ای کرد و گفت: «رسالت تو یافتن علم در ثریاست» چشمامُ خمار کردم و گفتم: «وَ رسالت من این خواهد بود/ تا دو استکان چای داغ را/ از میان دویست جنگ خونین/ به سلامت بگذرانم/ تا در شبی بارانی/ آن‌ها را/ با خدای خویش/ چشم‌درچشمِ هم نوش کنیم» زد پس سرم و عینکشُ بالاتر برد و گفت: «برو ثبت‌نام می‌کن مگو چیست علم/ که سرمایهٔ جاودانی‌است ثبت‌نام»!

به دانشگاه که رفتم، لحظهٔ اول از روز اول، همین‌که پای راستمُ از درگاهیِ دانشگاه گذاشتم تو، چون بابام گفته بود «با پای راست وارد دانشگاه می‌شی نه چپ. مستراح نیست که»، عاشق اولین دختری شدم که به چشمم خورد. وقتی اسمشُ پرسیدم، دیدم «نیلوفر»ه و ثریا نیست ولی اون‌قدر قشنگ بود که با خودم گفتم شاید دانش توی نیلوفر هم پیدا بشه! حالا می‌گردم شاید بود. تا یه شب که کلی توی نیلوفرُ جست‌وجو کردم و هی رفتم و اومدم!، احساس کردم اگرچه دانشُ توی نیلوفر پیدا نکرده‌م، لااقل لذت دانشُ توش چشیده‌م و لیسیده‌م!

این شد که از اون به بعد تصمیم گرفتم توی همهٔ دخترای دانشگاهُ بگردم شاید دانشُ پیدا کنم و اگرنه لذت دانشُ! همین کارم کردم. به‌اندازهٔ یکی‌-‌دو کلاس، دخترا رُ گشتم. مستحضرید که هر کلاس دانشگاه‌های دولتی ۳۰ - ۴۰ نفر ظرفیت داره - مدل این کلاسا خرچپونیه - اما توی هیچ‌کدوم‌شون خود دانش نبود.

خلاصه این‌که ترم اول رفت و دوم رفت و سوم رفت و چهارم گفتن «اخراجی». گفتم: «چرا؟» گفتن «سه ترمُ بلااستثنا مشروط شدی». اون‌جا بود که به خودم اومدم و با خودم اندیشه کردم و گفتم «دانشُ باید از این کتابایی که نخوندی، به دست میاوردی گولاخ! به خودت بیا! معرفت جایی جز درون آدمی نیست! این کارا رُ بذار کنار و دانشُ توی خودت جست‌وجو کن! برو علم می‌آموز مگو چیست سختیش!» بعدش از دوم‌شخص به اول‌شخص خودم گفتم «اگه این‌بار فرصت داشته باشم، درس می‌خونم و دانشُ از کتاب و کلاس و درون خودم جست‌وجو می‌کنم و بزرگ می‌شم. رشد می‌کنم و می‌شم یه آدم آکادمیک معتبر.» همینا رُ کمی رسمی‌تر به مسئولان دانشگاه گفتم و بالاخره با کلی عزّوجزّ رضایت معاون آموزشی رُ گرفتم و قرار شد یه فرصت بهم داده بشه که توی یه ماه اول ترم بعدی خودمُ نشون بدم وگرنه دانشگاه مجاز به اخراجم خواهد بود. همین‌که داشتم ازشون بابت این فرصت دوباره و زندگی دوباره‌ای که بهم بخشیده بودن، تشکر می‌کردم، چند تا دختر اومدن که کاراشونُ انجام بدن. سخت بود اما سرمُ انداختم پایین و نگاه‌شون نکردم و به هدف اصلیم فکر کردم... تا این‌که وقتی اسامی دخترا رُ پرسیدن، یکیشون گفت: «ثریا...»!

آزادی؟ دربست می‌ری؟ ۱۲ تومن. بیا ۱۱ سوار شو.

مجلهٔ #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@Dastanikhu




برچسب ها:رئالیسم، رئالیسم جادوئی، رئالیسم انتقادی، رئالیسم اجتماعی، داستایوفسکی، داستایوسکی، کارور، بوکفسکی، رئالیسم کثیف، جلال آل احمد، بورخس، مارکز، ادبیات داستانی، اساطیر، مکتب های ادبی، نقد، پاره نوشت، ادبیات کودک و نوجوان، نوبلیست‌ها، عناصر داستان،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 45

[ پنجشنبه 22 شهریور 1397 ] [ 18:28 ] [ ] [ نظرات (0) ]
#معرفی_عناصر_داستان #رئالیسم (انواع رئالیسم)



🔹 پس از معرفی اجمالی رئالیسم در اساس و جایگاه آن در ادبیات ایران، جا دارد که به چند گونه از رئالیسم که از جریان اصلی آن تحت عنوان‌های مختلف پدید آمده‌اند، اشاره کنیم. پیش از این کار، لازم است یادآور شویم که اساس تمام این گونه‌های مختلف از رئالیسم داستانی همان «نشان دادن واقعیت آن‌گونه هست، می‌باشد» و فقط در هر کدام از آن‌ها یک جنبه به‌صورت وجه غالب باعث تمایزگذاری شده است:

 ۱- #رئالیسم_انتقادی (critical realism) : هرچند صفت «انتقادی» از مختصات تقریباً ذاتیِ ادبیات، به‌ویژه ادبیات رئالیستی محسوب می‌شود، اما این نوع رئالیسم، انتقاد را تا حد مطالبهٔ اصلاح و تحول پیش می‌برد و با برجسته کردن انواع معضلات اجتماعی از جمله بی‌عدالتی، فقر، نابسامانی فرهنگی و تعارضاتی که در ساختار باورهای سنتی و نظام سیاسی و اجتماعی وجود دارد، رسالت خودفرموده‌اش را به انجام می‌رساند. در این‌گونه آثار، اغلب #شخصیت‌اصلی داستان فردی هنجارگریز و مخالف و معاند با سنن حاکم در جامعه است و سعی دارد در صدد رفع و اصلاح آن‌ها برآید، و اغلب در آخر شکست خورده و تسلیم می‌شود. نمونة خوب از رئالیسم انتقادی را در آثار #جلال_آل‌احمد به‌طور کلی و در رمان «مدیر مدرسه» به‌طور خاص می‌توان دید. در این اثر که از هر نظر، تجسم خصایص سبک داستانی آل‌احمد است، فساد در نظام آموزش و پروش و ناکارآمدی آن مورد انتقاد است ولی حوادث داستان را جریان تبدیل شدنِ  آرمان‌خواهی اصلاح‌طلبانهٔ شخصیت اصلی به استیصال و ناکامی شکل می‌دهد. ناگفته پیداست که داستان و رمان‌هایی که بر محور رئالیسم انتقادی تصنیف شده‌اند بر جنبه‌های سیاه و تلخ زندگی و نظام اجتماعی تمرکز دارند و نگاه‌شان اغلب بدبینانه و منفی است. تلخی کام و ذهنیت نویسنده را در قالب رئالیسم انتقادی همچنین در آثار #غلامحسین_ساعدی و تصویری که از فقر و فلاکت در ایران روزگار خود نشان می‌دهد، به‌خوبی می‌توان دید. 
 ۲- #رئالیسم_روان‌شناختی (psychological realism) : این نوع رئالیسم با حفظ تقید خود با اصول رئالیسم کلاسیک در واقع‌نمایی، بیشتر به واقعیت در درون شخصیت و یا بازتاب آن در درون ذهن آن‌ها تمرکز دارد. به بیانی دیگر، این نوع رئالیسم از درون ذهن شخصیت به دنیا (واقعیت اجتماعی) می‌نگرد و هم‌زمان هم ارزش‌های مورد اعتقاد شخصیت را نشان می‌دهد و هم کاستی‌های جامعه را در آنچه شخصیت می‌جوید و نمی‌یابد، برجسته می‌کند. با این کار، رئالیسم روان‌شناختی رسالت خود را در برملا کردن نقایص سیستم اجتماعی به نحوی غیرمستقیم‌تر از رئالیسم انتقادی، انجام می‌دهد. نویسنده مایل است خواننده را متقاعد کند که دنیای درون شخصیت‌ها نیز واقعیت محسوب می‌شود، هرچند این واقعیت جنبه‌های فردی بیشتری دارد تا جنبه‌های عمومی. نمونة عالی از رئالیسم روان‌شناختی را در آثار #داستایوفسکی، مثلاً «جنایت و مکافات»، می‌توان دید که در آن‌ تأثیر واقعیت بیرونی بر روان شخصیت‌ تا آستانهٔ جنون، استادانه نشان داده می‌شود.

 ۳- #رئالیسم_جادویی (magic realism) : نوعی رئالیسم است که در عین پیروی از اصل بنیادین واقع‌گرایی و بازنمود واقعیت آن‌گونه که هست، از عناصر فراواقعی یا «جادویی» که نوعی خرق عادت محسوب می‌شوند، در جای‌جای داستان استفاده می‌کند تا تأثیراتی حساب‌شده را به داستان یا عناصر آن تفویض کند. این سبک بیشتر در آثار نویسندگان آمریکای لاتین از جمله، #گابریل_گارسیا_مارکز کلمبیایی و #خورخه_لویس_بورخس آرژانتینی به کار رفته و نمونهٔ عالی، رمان «صد سال تنهایی» مارکز است که در آن یکی از تأثیرات این تمهید، ایجاد حال‌وهوای غریب و خوف‌ناک است که در عین حال، زندگی افرادی که در داستان هستند را نیز غریب و نامتعارف و در انزوا نشان می‌دهد.

   ۴- #رئالیسم_کثیف (dirty realism) :  از گونه‌های جزئی رئالیسم است که گاهی تمایزش از نوع رئالیسم کلاسیک که سعی در نشان دادن واقعیات ناخوشایند زندگی دارد، دشوار است. این نوع رئالیسم را بیشتر با آثار #ریموند_کارور، نویسندهٔ معاصر آمریکایی، می‌شناسیم که ضمن آن موضوعات ظاهراً به‌شدت عادی و کسالت‌آور با زبان و سبکی بسیار راحت و محاوره‌ای به تصویر کشیده می‌شوند. البته، از سوی دیگر، رئالیسم کثیف از بیان زشتی‌ها و #معناباختگی زندگی شخصیت‌های داستان که ایضاً، انسان‌هایی درمانده، رنجور و سرگشته هستند، امتناع نمی‌کند.


#عباس_گودرزی
@godarziabbas

مجلۀ تلگرامی #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@Dastanikhu




برچسب ها:رئالیسم، رئالیسم جادوئی، رئالیسم انتقادی، رئالیسم اجتماعی، داستایوفسکی، داستایوسکی، کارور، بوکفسکی، رئالیسم کثیف، جلال آل احمد، بورخس، مارکز، ادبیات داستانی، اساطیر، مکتب های ادبی، نقد، پاره نوشت، ادبیات کودک و نوجوان، نوبلیست‌ها، عناصر داستان،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 231

[ پنجشنبه 22 شهریور 1397 ] [ 18:23 ] [ ] [ نظرات (0) ]
#پاره‌نوشتار_داستانی #تقدم_وجه‌زایشی_زبان_بر‌_نظام‌مندبودگی_آن



وجهی دیگر از نگرش سنتی بر زبان، همانا تصوری مکانیکی از کارکردهای واژگان زبان و به‌کارگیری پایاپای کلمه است. نگرش سنتی، نظامی‌وار، برای هر واژه شرح وظیفه‌ای خاص و دلالتی معین و انعطاف‌ناپذیر مشخص می‌کند.

چنان‌که مثلاً طبق دستور فلان کلمه را حتماً فلان حرف اضافه باید باشد و صفت‌ها، قلعه‌ای نفوذناپذیر دارند و کسی حق ندارد بر آنان چیزی بیفزاید؛ هم‌چنان که قیدها، یا فلان فعل را بی‌تخطی فلان پیشوند و...

اگر این نوع نگرش، در زمان تکامل اولیهٔ زبان پدید می‌آمد، اینک شمار جمله‌های هر زبانی بسیار اندک می‌بود. هیچ واژه‌ای سایه‌ای نمی‌داشت و اصلاً مَجاز وارد حوزهٔ زبان نمی‌گشت.
برای اثبات این‌که زبان را نمی‌توان در قابی فلزی خشک کرد، کافی‌است به یک فرهنگ لغت نگاه کنیم و مدلول‌های (معناهای) متعدد و گاه متضادی را که در زمان برای واژه پدید آمده‌اند بخوانیم.

#شهریار_مندنی‌پور، ارواح شهرزاد، بخش آواز بر تلِ برج بابل، دستور زبان شهرزاد

مجلهٔ #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@dastanikhu




برچسب ها:ادبیات داستانی، مملکت، نقد ایران و ایرانی، رمان، اسطوره، نقد، مکتب، عناصر داستان، ادبیات کودک و نوجوان، شهریار مندنی پور، کتاب ارواح شهرزاد، ادبیات ایران، ادبیات غرب،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 230

[ دوشنبه 19 شهریور 1397 ] [ 17:14 ] [ ] [ نظرات (0) ]

.: تعداد کل صفحات 3 :. صفحه شماره 1 2 3 صفحه بعد

عناصر داستان ، مکتب‌های ادبی جهان ، نقد داستان