مجلۀ فاد (فرهنگِ‌ ادبیاتِ‌ داستانی)

مدرنیسم بخش پنجم و مدرنیسم در ادبیات ایران (ادامه مطلب)

#معرفی_عناصر_داستان

#مدرنیسم

(بخش پنجم)

✅ گفته شد که مدرنیسم در ادبیات را از نظر صورت و محتوا می‌توان بررسی کرد. نوآوری مدرنیسم در صورت به‌شدت تحول‌ساز شد و با گسست از ادبیات کلاسیک، به نوآوری پرداخت.

✅ اما به لحاظ محتوا، مدرنیسم اساساً، نسبت به وجود معنا بسیار بدبین است و این بدبینی، از بنیان‌های نگاه آن به زندگی و انسان مدرن است. تردید در مورد وجود معنی اغلب به نگاهی تاریک در روایت و منظر راوی منجر می‌شود و تسری این بدبینی به ارکان داستان، به خلق شخصیت‌هایی درمانده، تنها و از خود بیگانه می‌انجامد. طبیعی است که شخصیت‌های درمانده قادر به ایجاد هیچ‌گونه تغییر و بهبودی در اوضاع و احوال خود نیستند و این عجز آن‌ها به نوعی #جبرگرایی در داستان منجر می‌شود که ملازم بدبینی راوی و معنای محوری داستان، که فقدان معناست، پدید می‌آید.

✅ پس معنای محوری در داستان‌های مدرنیستی در یک عبارت کلی «فقدان معنا» است. در این عبارت، #معنی دامنهٔ شمول گسترده‌ای دارد و هر نوع ارزش و مفهوم غیرمادی را در برمی‌گیرد. مفاهیمی مانند عشق، انسانیت، خانواده، ایثار، دیگرخواهی، هم‌دردی و غیره در مفهوم کلی «معنی» جای می‌گیرند و ادبیات مدرنیسم در سوگ از دست رفتن آن‌ها مجالی برای خرسندی و خوش‌بینی نمی‌بیند.

✅ فقدان ارزش‌هایی که از دست رفتن آن‌ها را مدرنیسم بر گردن پیشرفت‌های صنعتی و علمی و نگاه مادی‌گرای دنیای مدرن می‌اندازد، نویسندگان و شعرای مدرنیسم را چنان به خود مشغول کرده بود که دیگر فرصتی برای خوش‌بینی و پرداخت ظریفانهٔ لفظ و کلام باقی نمانده بود. در فقدان این ارزش‌ها که تکیه‌گاه معنوی انسان بودند، او منزوی و تنها به درون خود پناه می‌برد تا شاید بدیلی برای آنچه می‌جوید و نمی‌یابد (ارزش‌های از دست‌رفته) در خیال خود بیافریند.

#عباس_گودرزی
@godarziabbas

مجلۀ تلگرامی #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@Dastanikhu





ادامه مطلب ...

برچسب ها:مدرنیسم، معنا باختگی، شئی وارگی، جیمز جویس، صادق هدایت، سه قطره خون، بوفکور،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 192

[ سه شنبه 29 آبان 1397 ] [ 16:03 ] [ ] [ نظرات (0) ]
#مدرنیسم (بخش چهارم)

#معرفی_عناصر_داستان

#مدرنیسم

(بخش چهارم)

✍️ در فرستهٔ قبل گفته شد که مدرنیسم، به‌عنوانِ جنبشی بنیادی در بیان هنری، از هر حیث، بر بستر تحولات بزرگ و دوران‌سازی شکل گرفت که جمعاً، تحت عنوان #مدرنیته از آن‌ها یاد می‌شود. اساس این تحولات، گُسستی فراگیر از ارزش‌ها و مبانی فکری و فرهنگی گذشته بود. به عبارتی دیگر، مبانی اعتقادی سنتی دیگر پاسخ‌گوی نیازهای انسان مدرن نبودند. از جمله، #دین و کلیسا دیگر اغناکنندهٔ دغدغه‌های انسان عینیت‌گرا و عقل‌باور نبود.

✍️ برای به تصویر کشیدن احوالات و روابط این انسان، ادبیات لازم دید که در سبک‌وسیاق‌های بیانی خود نوآوری کند، چراکه اصوال و قوالب سنتی ادبی و هنری نیز دیگر مناسبِ انتقال واقعیات جدید نبودند. لذا، ادبیات مدرنیسم در #صورت و #محتوا به سراغ تمهیدات و مفاهیم تازه رفت. از نظر صورت، مدرنیسم به نوعی بی‌صورتی و رهایی روی آورد و به تأسی از علوم تجربی عصر خود، به تجربه‌گرایی افراطی تمایل یافت. نمونه‌ٔ این نوآوری را در استفاده از تمهید #سیلان_ذهن می‌توان دید که #جیمز_جویس از آن برای کاوش در  اعماق ذهن شخصیت‌های خود و نشان دادن پریشانی افکار و احساسات آن‌ها استفاده کرد.

✍️ اما به لحاظ محتوا نیز، ادبیات مدرنیسم به بیان دغدغه‌های نوظهور انسان مدرن روی آورد و از تکرار ارزش‌های ایستای ادبیات کلاسیک خودداری کرد. از جمله، #انزوا و #از_خود_بیگانگی (alienation) انسان مدرن از مضامین عمده‌ای بودند که ادبیات به ترسیم آن‌ها پرداخت. در فقدان ارزش‌های انسانی و فروریختن تکیه‌گاه‌های معنوی که حاصل پیشرفت‌ علوم تجربی و صنعت بود، انسان به درون خود پناه برد تا شاید بدیلی برای آنچه می‌جست و نمی‌یافت، در خیالات و اوهام خود بسازد. از این جهت، مدرنیسم تنهایی و جداافتادگی، یأس و سرخوردگی و توهمات درونی انسان را دست‌مایهٔ کار خود کرد. در واقع، از یک منظر هم، می‌توان گفت که نویسندهٔ مدرنیستی انسان را از درون نشان می‌دهد و گاهی، از درون او به دنیا می‌نگرد و واضح است دنیایی که این موجود درمانده می‌بیند چندان روشن و امیدبخش نیست.

#عباس_گودرزی
@godarziabbas

مجلۀ تلگرامی #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@Dastanikhu




برچسب ها:مدرنیسم، مدرنیته، دین، سیلان ذهن، جیمز جویس، انزوا، از خود بیگانگی، عباس گودرزی، نویسندگی،
امتیاز : :: نتیجه : 5 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 5
تعداد بازدید مطلب : 68

[ شنبه 19 آبان 1397 ] [ 2:38 ] [ ] [ نظرات (0) ]
عناصر داستان ، مکتب‌های ادبی جهان ، نقد داستان