بعد از پیشگامی #جمالزاده و #مشفق_کاظمی در نوشتن داستانهای نسبتاً مدرن ایرانی، که کار بزرگی محسوب میشود، ادبیات معاصر ایران شاهد داستاننویسانی است که بیشتر تحصیلکردگان اروپا بودند. این نویسندگان که از جملۀ آنها میتوان به #صادق_هدایت و #بزرگ_علوی اشاره کرد، در نوجوانی به کشورهایی مثل فرانسه و آلمان رفتند و حساسترین دورههای زندگی خود را در محیطهای فرهنگی متفاوتی سپری کردند.
این نویسندگان، اغلب در آغاز کار، آثاری ضعیف ارائه دادند اما به مرور زمان به یک پختگی نسبی رسیدند، بهطوریکه کارهایی که بعدها ارائه دادند امروزه از مهمترین آثار ادبیات فارسی به شمار میرود. یکی از این داستاننویسان، #صادق_هدایت است که در این بخش به معرفی او میپردازم.
#صادق_هدایت در بیستوهشتم بهمنماه سال ۱۲۸۱ در خانوادهای متنفذ و ثروتمند تهرانی به دنیا آمد. پدرش اعتضادالملک، مدیر مدرسهٔ نظام بود. خاندان هدایت از رضاقلیخان گرفته تا رزمآرا، وزیری که به دست فداییان اسلام کشته شد، خاندانی معتبر و متنفذ بودند.
هدایت، تحصیلاتش را در دارالفنون و مدرسۀ «سن لوئی» به پایان برد. او در دوران تحصیل، شاگرد متوسطی بود و علاقۀ چندانی به درس نداشت. از نوجوانی به گیاهخواری روی آورد و اولین کتابش یعنی «انسان و حیوان» را در بیستودوسالگی به چاپ رساند. بعدها عازم بلژیک شد و در رشتۀ مهندسی راه و ساختمان نامنویسی کرد؛ اما یک سال بعد به پاریس رفت تا معماری بخواند. او بیش از اینکه علاقهای به درس داشته باشد، در کافهها گشت و گذار میکرد. در اواخر تحصیلاتش در پاریس عاشق دختری فرانسوی شد؛ ولی پدر و مادر دختر به مخالفت برخاستند و عشق آنها بیسرانجام ماند. هدایت در همین سالها یعنی سال ۱۳۰۷ شمسی، طی بحرانی روحی در پاریس، تصمیم به خودکشی گرفت و خود را به رود انداخت؛ اما نجاتش دادند. سرانجام تحصیل در پاریس را رها کرد و به ایران برگشت؛
اما زمانی که هدایت در پاریس به سر میبرد، بهترین فرصت را داشت تا بتواند با ادبیات جهان آشنا شود. او کتابهای ادبی و روانشناسی را با ولع تمام میخواند و با این کار توانست پشتوانۀ خوبی برای آثار ادبی ارزشمندش فراهم آورد.
بعد از مدتی خانوادهاش اصرار کردند که او را دوباره به پاریس بفرستند؛ اما او زیر بار نرفت. انواع شغلها را در مدت کوتاهی عوض کرد. از کار در بانک تا کارمندی ساده و کار در وزارت خارجه را تجربه کرد.
#صادق_هدایت بعدها به همراه عدهای جوان مستعد، گروهی به نام «سبعه» را تشکیل داد. کسانی مثل #بزرگ_علوی، #مجتبی_مینوی، #مسعود_فرزاد و البته خود هدایت جلسات روزانه و هفتگیای را تشکیل میدادند و در باب هنر و ادبیات بحث میکردند. اینچنین بود که شهرت هدایت رفتهرفته بیشتر شد.
او در سال ۱۳۱۵ به هندوستان رفت. البته قبل از رفتن به هندوستان چندین کتاب و داستان را در مجلات چاپ کرده بود. هدایت در هندوستان شروع به آموختن زبان پهلوی کرد و به تکمیل داستان بلند #بوف_کور پرداخت. در نهایت هم مجبور شد «بوف کور» را در ۵۰ نسخه بهصورت پلیکپی به هند بفرستد و در همانجا هم منتشر کند.
پس از سقوط رضاشاه و به تبع آن آزادی نسبیای که در کشور ایجاد شد، هدایت دست به کارهایی مثل ترجمه (اغلب، آثار کافکا را ترجمه میکرد) و نوشتن داستان #حاجیآقا زد. او در سال ۱۳۲۹ بار دیگر به فرانسه رفت؛ اما فرانسهای که اینبار دید با آنچه که قبلاً دیده بود فرق داشت و دیگر برایش جذاب نبود. سرانجام او در نوزده فروردین ۱۳۳۰ در خانهای که اجاره کرده بود، با گاز شهری خودکشی کرد و جنازهاش در گورستان «پرلاشز» پاریس دفن شد.
هدایت بعد از عشق نافرجامش، دیگر سمت جنس مخالف نرفت و تا پایان عمر مجرد ماند. او برعکس آثارش که اکثراً در آنها پوچی، تیرگی و بدبختی به چشم میخورد، انسانی بود که ظاهری بذلهگو و خوشاخلاق داشت. همیشه به مولانا و خیام عشق میورزید و علاقۀ خاصی به فولکلور داشت.
بسیاری از بزرگان ادبی ایران که بعدها به شهرت رسیدند، کارهای خود را با تشویق هدایت شروع کرده و پیش بردند. #مینوی، #فرزاد، #علوی، #چوبک، #آلاحمد و #گلستان از کسانی بودند که بهوسیلۀ هدایت راهنمایی میشدند. نکتۀ قابل توجه اینکه هدایت، از تنها افرادی بود که در زمان رواج و نفوذ حزب توده در بین روشنفکران ایرانی، فریب ظاهر این حزب را نخورد و از آن دوری کرد.
👈(ادامه در کانال تلگرامی ما)
برچسب ها:صادق هدایت، صادق چوبک، ادبیات معاصر ایران، سایه هدایت بر سر ادبیات معاصر ایران، داستان مدرن ایرانی و هدایت، بوفکور، سگ ولگرد، داش آکل، سه قطره خون، حاجی آقا، بزرگ علوی، ابراهیم گلستان، آل احمد، مینوی، عباس معروفی، ساعدی، داستان مدرن در ایران، داستان روان شناختی در آثار هدایت، روان شناسی، Sadegh Hedayat،