مجلۀ فاد (فرهنگِ‌ ادبیاتِ‌ داستانی)

چهره ماندگار رضا سیدحسینی

 

 

رضا سید حسینی مترجم نام‏ آشنای ادبیات داستانی است. به تازگی کتاب«در باب شکوه‏ سخن»نوشته لونگینوس‏ (نویسنده یونانی قرن اول‏ میلادی)را ترجمه کرده‏ است.این کتاب قدیمی‏ترین‏ متن درباره فصاحت و بلاغت‏ است که نشر نگاه آن را منتشر کرده است.گفتنی‏ است استاد حسینی این‏ کتاب را از روی دو متن‏ فرانسه و انگلیسی ترجمه‏ کرده و تلاشی بسیار داشته‏ تا سبک بلاغی متن در ترجمه حفظ شود. او در سالهای اخیر بیشتر وقت خود را صرف کار در فرهنگ آثار نموده است. مجموعه‏ای ارزنده در حوزه‏ اندیشه و ادب که ایشان به‏ همراه تنی چند از مترجمان و پژوهشگران یک دهه برای‏ تدوین آن تلاش کرده‏اند. در مراسم چهره‏های ماندگار (تقدیر از بزرگان فرهنگ و هنر)نام استاد حسینی‏ در حوزه ادبیات مطرح شد؛ به این بهانه با ایشان‏ گفت‏وگویی کوتاه داشته‏ایم. 2Lاولین اثرتان را چه زمانی ترجمه‏ کردید و چه نام داشت؟

سال 1320 روس‏ها اردبیل را اشغال کرده‏ بودند و روزنامه‏ای به نام وطن یولوندا(در راه‏ وطن)را منتشر می‏کردند.من در این‏روزنامه‏ متن کوتاهی را خواندم که نمی‏دانستم قطعهء ادبی است یا شعر.همان را ترجمه کردم و چاپ‏ شد.معنای قسمتی از آن این بود:«آرارات از پشت پرده‏های آبی رنگ به ما لبخند می‏زند.» از کار خوشم آمد.رئیس فرهنگی داشتیم که با پسرش دوست بودم،داشت به باکو می‏رفت،از او خواستم چند تا از مجله‏های ادبی آنجا را برایم‏ آورد من هم سرخط سیریلیک را یاد گرفتم و با کمال جرأت کتاب نغمهء شاهین ماکسیم گورکی‏ را ترجمه کردم که در روزنامهء شهرمان چاپ‏ شد.

آن موقع شما زبان فرانسه‏ می‏دانستید؟

اصلا.زبان فرانسهء من بسیار بد بود.

از بین ترجمه‏های داستانی خودتان‏ بیش از همه کدام را دوست دراید؟

تونی و کروگر توماس‏مان را چون فکر می‏کنم شبیه خود من است.

با توجه به نسل جوانی که آمده‏اند و کارهای زیادی هم از آنها می‏بینم، وضعیت ترجمه را چگونه می‏بینید؟

نسل جوانی که آمده،دارد تمرین می‏کند و در میان آنها یک عده مترجم جوان خوب پیدا می‏شود،هم در انگلیسی هم در فرانسه.البته‏ جون تعداد کسانی که انگلیسی می‏دانند زیاد هستند،ترجمهء خراب از انگلیسی هم زیاد است‏ ولی در عوض مترجمان خوبی هم روی کار می‏آیند.نسل من که هیچ.نسل بعد از من هم‏ دارد جایش را به جوان‏ها می دهد.

به نطر شما مشکل ترجمه،بیشتر مربوط به کم دانستن زبان انگلیسی است‏ یا فارسی؟

ضعف فارسی.متأسفانه آنقدر که متد یادگیری در زبان انگلیسی پیشرفته در فارسی‏ عقب رفته است،یعنی حالا به بچه‏ها فارسی‏ یاد نمی‏دهند. 3Lبیشتر یک ذوق شخصی می‏خواهد که‏ کسی فارسی یاد بگیرد؛یعنی هیچ متدی برای‏ یادگیری فارسی وجود ندارد.

کار کدام یک از مترجمین مورد توجه شما بوده است؟

عبد الله کوثری از مترجمین خیلی خوب‏ است و دکتر پژمان هم از انگلیسی و فرانسه‏ ترجمه می‏کنند کارهای خوبی دارند.

شما در چهره‏های ماندگار به چه‏ عنوان جایزه گرفتید؟

به عنوان ترجمه.

درهمهء رشته‏ها به صورت تخصصی‏ جایزه داده بودند غیر از ادبیات داستانی؛ فکر می‏کنید چرا؟

من اصلا خبر ندارم.به من جایزه دادند و من هم جز تشکر کار دیگری نمی‏توانم بکنم، می‏گویم مرسی.در بقیهء مسلئه اصلا وارد نیستم.

برای جوان‏ترها چه توصیه‏ای‏ دارید؟

من همیشه به جوان‏هایی که می‏پرسند چطور خوب ترجمه کنیم یک جواب کلاسیک‏ می‏دهم و دلم می‏خواهد به آن توجه کنند.باید حتما ادبیات قدیم ایران را بخوانند.البته اغلب‏ کسی گوش نمی‏دهد.واقعا آسان هم نیست، دنیای دیگری است؛هم شعر،هم نثر.تجربه‏ کنند ببینند در خواندن شاهنامه‏ای که خیال‏ می‏کنند خواندنش آسان است،تا چه حد مشکل‏ دارند.راه درستش این است که این متون را شروع کنند وبخوانند،به محض اینکه به جایی‏ رسیدند که آنجا را نمی‏فهمند،کوشش کنند و مشکلشان را برطرف نمایند.در مورد نثر هم‏ همین‏طور است.آثار منثور ما بیشتر تاریخ است، خواندن تاریخ بیهقی و جهان‏گشای جوینی آسان‏ نیست،باید یاد بگیرند بخوانند.همه باید همان‏طور که فشار می‏آورند و تئوری‏های فرنگی‏ را غلط و درست با اصطلاحات عجیب‏وغریب‏ از شالوده‏شکنی تا بن‏فکنی همه را بلغور می‏کنند و نمی‏دانند چیست،تئوری زبان خودشان را یاد بگیرند که خیلی هم صریح و روشن و قشنگ‏ است.

 

 




برچسب ها:رضا سد حسینی، مکتب های ادبی، زبان فرانسه، ادبیات داستانی، ادبیات ملل، شالوده شکنی، هنجار، نقد، تحلیل، عبداله کوثری، اردبیل، فرهنگ و هنر،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 134

[ سه شنبه 21 مرداد 1399 ] [ 16:48 ] [ ] [ نظرات (0) ]
نوبلیست‌های داستانی، رمانِ آقایی از سانفرانسیسکو، ایوان بونین

داستانِ #آقایی_از_سانفرانسیسکو نوشتۀ #ایوان_بونین یک داستان عام است. عام نه از آن لحاظ که عامیانه و سطحی، بل‌که از آن نظر که داستان را می‌توان به هر دوره و دورانی تعمیم داد. هرچند این داستان هم مانند اکثر داستان‌های دوران خودش با راوی دانای کل شروع می‌شود. دانای کل برایمان توصیف‌های چندین صفحۀ می‌آورد ولی در زمان خودش این نوع موردِ قبول بود است. در این داستان هم جزئیات نشان دهندی راه برای خواننده‌اند.

 

شخصیت داستان، اسم ندارد یکی از چیزهایی که خواننده را موسر می‌کند تا در واقعیت نیز افرادی مانند آن شخصیت (آقای از سانفرانسیسکو) برای خودش بسازد.

داستان از یک نقطه شروع می‌شود و با سیر و سیاحت با در گذشت آقای... در همان نقطۀ اول به پایان می‌رسد. ما در این داستان با سفر رو به رو هستیم. سفر را اگر نماد رفتن به دنبال آگاهی بگیریم. بهتر می‌توانیم به چیزهایی که در داستان به آن‌ها اشاره شده پی‌ببریم.

 

اتفاقات زیادی روی کشتی پر زرق و برقی می‌افتد. این اتفاقات را ما از دید شخصیت‌ها می‌بینینم. اتفاقاتی که نشان می‌دهد در یک جامعه ارزش‌های مادی بر ارزش‌های معنوی غلبه کرده است. حتا در رابطه با عشق وقتی در داستان می‌بینیم که دختر ترجیح می‌دهد تا با پسری برقصد که زیباتر و پول‌دارتر است حتا اگر دوستش نداشته باشد. یا این اتفاق را قوی‌تر زمانی می‌بینیم که آقای... در لاوی هتل مجلل می‌افتد و در حال جان دادن است ولی کسی دست یاری به سوی او دراز نمی‌کند که هیچ! صاحب هتل برای آن که مهمان‌های هتل را از دست ندهد او را با خانواده‌اش در یک اتاق کوچک زوار در رفته اسکان می‌دهد و... .

 

داستان، داستان از بین رفتن ارزش‌های جامعه است. از بین رفتن ارزش‌های انسانی است. در آخرهای داستان راوی به ما می‌گوید آقای... را در زیر زمینی پنهانی با همان کشنی آوردند، ولی این اتفاق فرقی به حال کسی نداشت. باز هم روی کشتی بزن و برقص بر پا بود.

 

شاید مُردن یک فرد تأثیری روی جامعه نگذارد ولی مُردن ارزش‌های انسانی و معنوی به حتم می‌تواند امثال آقای...، جوانک عاشق، خانوادۀ آن‌ها و... را نابود کند.

داستانِ شخصیت نیست به گمان داستان، داستان موقعیت است. داستان در وهلۀ اول یک اتفاق را به سادگی روایت می‌کند بدون آن که راوی بیایید و شعاری بدهد. هر چند وقتی راوی دانای کل باشد رگه‌های از رد و پای مؤلف را می‌توان دید.

 

چیزی که در داستان برایم عجیب بود رفتن سفر آقای... از دنیای جدید به دنیای قدیم (آتلانتید) است. آقای... وقتی از دنیا جدید به قدیم می‌رود زنده است. او شیفتۀ پول و مادیات است. وقتی از دنیای قدیم به جدید می‌آید او مُرده است. دو قسمتی بودن داستان برایم مشهود است. ولی نمی‌دانم آیا نویسنده از این اتفاق منظور خاصی داشته؟ اگر نداشته باشد باید شک کرد.

 

این سفر، سفر زندگی است. حتا اگر قهرمان زندگیت باشی. از جایی شروع به زندگی می‌کنی در زندگی مواقعی خوشی است مانند زمانی که روی کشتی هستند. در مواقعی هم دردآور است. ولی در نهایت چه؟ دیگران و دیگران این مسیر را ادامه خواهند داد بدون این که مرگ تو نبود تو کوچک‌ترین خللی ایجاد کند. فقط تو هستی که به زیر زمین این زندگی انتقال داده می‌شود.

 

راوی می‌گوید: «جسد پیرمرد از سانفرانسیسکو به خانه‌اش، به‌گور، به ساحل دنیای جدید برگشت.» می‌بینیم که حتا شخصیت در نظر راوی هم بی‌ارزش می‌شود از آقای... به جسد پیرمرد تنزل می‌کند. با این که قهرمان داستانش است. این رئالیسم حقیقی زندگی است.

 

#سعید_آقازاده

@s_mordad

مجلۀ #فرهنگِ‌ادبیاتِ‌داستانی

@Dastanikhu




برچسب ها:رمان آقایی از سانفرانسیسکو، ایوان بونین، نوبل ادبیات، تحلیل و بررسی، نقد، رئالیسم، چخوف، تولستوی، داستایوفسکی، مجلۀ فرهنگِ ادبیاتِ داستانی، ادبیات داستانی، اساطیر، مکتب‌های ادبی، عناصر داستان،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 245

[ پنجشنبه 05 مهر 1397 ] [ 13:25 ] [ ] [ نظرات (0) ]
طنزناله «باید در ثریا پیدایش می‌کردم!»

📜 #طنزناله
✍️ #رضا_جمالی_ف.

«باید در ثریا پیدایش می‌کردم!»

روزی که توی کنکور دانشگاه دولتی قبول شدم، پدرم به پشتم ‌زد و ‌گفت: «مردی از سرزمین پارس خواهی شد» گفتم: «خواهم شد؟ خب الان قسمت اولش نیستم یا دومش؟» ‌گفت: «هم مردی هم از سرزمین پارس؛ اما باید رسالتتُ که همانا یافتنِ دانش در ثریّاست، به انجام برسونی.» گفتم: «دانش چیه؟ می‌خوام مدرک بگیرم» از روی عینکش نگاه چپ‌چپونه‌ای کرد و گفت: «رسالت تو یافتن علم در ثریاست» چشمامُ خمار کردم و گفتم: «وَ رسالت من این خواهد بود/ تا دو استکان چای داغ را/ از میان دویست جنگ خونین/ به سلامت بگذرانم/ تا در شبی بارانی/ آن‌ها را/ با خدای خویش/ چشم‌درچشمِ هم نوش کنیم» زد پس سرم و عینکشُ بالاتر برد و گفت: «برو ثبت‌نام می‌کن مگو چیست علم/ که سرمایهٔ جاودانی‌است ثبت‌نام»!

به دانشگاه که رفتم، لحظهٔ اول از روز اول، همین‌که پای راستمُ از درگاهیِ دانشگاه گذاشتم تو، چون بابام گفته بود «با پای راست وارد دانشگاه می‌شی نه چپ. مستراح نیست که»، عاشق اولین دختری شدم که به چشمم خورد. وقتی اسمشُ پرسیدم، دیدم «نیلوفر»ه و ثریا نیست ولی اون‌قدر قشنگ بود که با خودم گفتم شاید دانش توی نیلوفر هم پیدا بشه! حالا می‌گردم شاید بود. تا یه شب که کلی توی نیلوفرُ جست‌وجو کردم و هی رفتم و اومدم!، احساس کردم اگرچه دانشُ توی نیلوفر پیدا نکرده‌م، لااقل لذت دانشُ توش چشیده‌م و لیسیده‌م!

این شد که از اون به بعد تصمیم گرفتم توی همهٔ دخترای دانشگاهُ بگردم شاید دانشُ پیدا کنم و اگرنه لذت دانشُ! همین کارم کردم. به‌اندازهٔ یکی‌-‌دو کلاس، دخترا رُ گشتم. مستحضرید که هر کلاس دانشگاه‌های دولتی ۳۰ - ۴۰ نفر ظرفیت داره - مدل این کلاسا خرچپونیه - اما توی هیچ‌کدوم‌شون خود دانش نبود.

خلاصه این‌که ترم اول رفت و دوم رفت و سوم رفت و چهارم گفتن «اخراجی». گفتم: «چرا؟» گفتن «سه ترمُ بلااستثنا مشروط شدی». اون‌جا بود که به خودم اومدم و با خودم اندیشه کردم و گفتم «دانشُ باید از این کتابایی که نخوندی، به دست میاوردی گولاخ! به خودت بیا! معرفت جایی جز درون آدمی نیست! این کارا رُ بذار کنار و دانشُ توی خودت جست‌وجو کن! برو علم می‌آموز مگو چیست سختیش!» بعدش از دوم‌شخص به اول‌شخص خودم گفتم «اگه این‌بار فرصت داشته باشم، درس می‌خونم و دانشُ از کتاب و کلاس و درون خودم جست‌وجو می‌کنم و بزرگ می‌شم. رشد می‌کنم و می‌شم یه آدم آکادمیک معتبر.» همینا رُ کمی رسمی‌تر به مسئولان دانشگاه گفتم و بالاخره با کلی عزّوجزّ رضایت معاون آموزشی رُ گرفتم و قرار شد یه فرصت بهم داده بشه که توی یه ماه اول ترم بعدی خودمُ نشون بدم وگرنه دانشگاه مجاز به اخراجم خواهد بود. همین‌که داشتم ازشون بابت این فرصت دوباره و زندگی دوباره‌ای که بهم بخشیده بودن، تشکر می‌کردم، چند تا دختر اومدن که کاراشونُ انجام بدن. سخت بود اما سرمُ انداختم پایین و نگاه‌شون نکردم و به هدف اصلیم فکر کردم... تا این‌که وقتی اسامی دخترا رُ پرسیدن، یکیشون گفت: «ثریا...»!

آزادی؟ دربست می‌ری؟ ۱۲ تومن. بیا ۱۱ سوار شو.

مجلهٔ #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@Dastanikhu




برچسب ها:رئالیسم، رئالیسم جادوئی، رئالیسم انتقادی، رئالیسم اجتماعی، داستایوفسکی، داستایوسکی، کارور، بوکفسکی، رئالیسم کثیف، جلال آل احمد، بورخس، مارکز، ادبیات داستانی، اساطیر، مکتب های ادبی، نقد، پاره نوشت، ادبیات کودک و نوجوان، نوبلیست‌ها، عناصر داستان،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 45

[ پنجشنبه 22 شهریور 1397 ] [ 18:28 ] [ ] [ نظرات (0) ]
#معرفی_عناصر_داستان #رئالیسم (انواع رئالیسم)



🔹 پس از معرفی اجمالی رئالیسم در اساس و جایگاه آن در ادبیات ایران، جا دارد که به چند گونه از رئالیسم که از جریان اصلی آن تحت عنوان‌های مختلف پدید آمده‌اند، اشاره کنیم. پیش از این کار، لازم است یادآور شویم که اساس تمام این گونه‌های مختلف از رئالیسم داستانی همان «نشان دادن واقعیت آن‌گونه هست، می‌باشد» و فقط در هر کدام از آن‌ها یک جنبه به‌صورت وجه غالب باعث تمایزگذاری شده است:

 ۱- #رئالیسم_انتقادی (critical realism) : هرچند صفت «انتقادی» از مختصات تقریباً ذاتیِ ادبیات، به‌ویژه ادبیات رئالیستی محسوب می‌شود، اما این نوع رئالیسم، انتقاد را تا حد مطالبهٔ اصلاح و تحول پیش می‌برد و با برجسته کردن انواع معضلات اجتماعی از جمله بی‌عدالتی، فقر، نابسامانی فرهنگی و تعارضاتی که در ساختار باورهای سنتی و نظام سیاسی و اجتماعی وجود دارد، رسالت خودفرموده‌اش را به انجام می‌رساند. در این‌گونه آثار، اغلب #شخصیت‌اصلی داستان فردی هنجارگریز و مخالف و معاند با سنن حاکم در جامعه است و سعی دارد در صدد رفع و اصلاح آن‌ها برآید، و اغلب در آخر شکست خورده و تسلیم می‌شود. نمونة خوب از رئالیسم انتقادی را در آثار #جلال_آل‌احمد به‌طور کلی و در رمان «مدیر مدرسه» به‌طور خاص می‌توان دید. در این اثر که از هر نظر، تجسم خصایص سبک داستانی آل‌احمد است، فساد در نظام آموزش و پروش و ناکارآمدی آن مورد انتقاد است ولی حوادث داستان را جریان تبدیل شدنِ  آرمان‌خواهی اصلاح‌طلبانهٔ شخصیت اصلی به استیصال و ناکامی شکل می‌دهد. ناگفته پیداست که داستان و رمان‌هایی که بر محور رئالیسم انتقادی تصنیف شده‌اند بر جنبه‌های سیاه و تلخ زندگی و نظام اجتماعی تمرکز دارند و نگاه‌شان اغلب بدبینانه و منفی است. تلخی کام و ذهنیت نویسنده را در قالب رئالیسم انتقادی همچنین در آثار #غلامحسین_ساعدی و تصویری که از فقر و فلاکت در ایران روزگار خود نشان می‌دهد، به‌خوبی می‌توان دید. 
 ۲- #رئالیسم_روان‌شناختی (psychological realism) : این نوع رئالیسم با حفظ تقید خود با اصول رئالیسم کلاسیک در واقع‌نمایی، بیشتر به واقعیت در درون شخصیت و یا بازتاب آن در درون ذهن آن‌ها تمرکز دارد. به بیانی دیگر، این نوع رئالیسم از درون ذهن شخصیت به دنیا (واقعیت اجتماعی) می‌نگرد و هم‌زمان هم ارزش‌های مورد اعتقاد شخصیت را نشان می‌دهد و هم کاستی‌های جامعه را در آنچه شخصیت می‌جوید و نمی‌یابد، برجسته می‌کند. با این کار، رئالیسم روان‌شناختی رسالت خود را در برملا کردن نقایص سیستم اجتماعی به نحوی غیرمستقیم‌تر از رئالیسم انتقادی، انجام می‌دهد. نویسنده مایل است خواننده را متقاعد کند که دنیای درون شخصیت‌ها نیز واقعیت محسوب می‌شود، هرچند این واقعیت جنبه‌های فردی بیشتری دارد تا جنبه‌های عمومی. نمونة عالی از رئالیسم روان‌شناختی را در آثار #داستایوفسکی، مثلاً «جنایت و مکافات»، می‌توان دید که در آن‌ تأثیر واقعیت بیرونی بر روان شخصیت‌ تا آستانهٔ جنون، استادانه نشان داده می‌شود.

 ۳- #رئالیسم_جادویی (magic realism) : نوعی رئالیسم است که در عین پیروی از اصل بنیادین واقع‌گرایی و بازنمود واقعیت آن‌گونه که هست، از عناصر فراواقعی یا «جادویی» که نوعی خرق عادت محسوب می‌شوند، در جای‌جای داستان استفاده می‌کند تا تأثیراتی حساب‌شده را به داستان یا عناصر آن تفویض کند. این سبک بیشتر در آثار نویسندگان آمریکای لاتین از جمله، #گابریل_گارسیا_مارکز کلمبیایی و #خورخه_لویس_بورخس آرژانتینی به کار رفته و نمونهٔ عالی، رمان «صد سال تنهایی» مارکز است که در آن یکی از تأثیرات این تمهید، ایجاد حال‌وهوای غریب و خوف‌ناک است که در عین حال، زندگی افرادی که در داستان هستند را نیز غریب و نامتعارف و در انزوا نشان می‌دهد.

   ۴- #رئالیسم_کثیف (dirty realism) :  از گونه‌های جزئی رئالیسم است که گاهی تمایزش از نوع رئالیسم کلاسیک که سعی در نشان دادن واقعیات ناخوشایند زندگی دارد، دشوار است. این نوع رئالیسم را بیشتر با آثار #ریموند_کارور، نویسندهٔ معاصر آمریکایی، می‌شناسیم که ضمن آن موضوعات ظاهراً به‌شدت عادی و کسالت‌آور با زبان و سبکی بسیار راحت و محاوره‌ای به تصویر کشیده می‌شوند. البته، از سوی دیگر، رئالیسم کثیف از بیان زشتی‌ها و #معناباختگی زندگی شخصیت‌های داستان که ایضاً، انسان‌هایی درمانده، رنجور و سرگشته هستند، امتناع نمی‌کند.


#عباس_گودرزی
@godarziabbas

مجلۀ تلگرامی #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@Dastanikhu




برچسب ها:رئالیسم، رئالیسم جادوئی، رئالیسم انتقادی، رئالیسم اجتماعی، داستایوفسکی، داستایوسکی، کارور، بوکفسکی، رئالیسم کثیف، جلال آل احمد، بورخس، مارکز، ادبیات داستانی، اساطیر، مکتب های ادبی، نقد، پاره نوشت، ادبیات کودک و نوجوان، نوبلیست‌ها، عناصر داستان،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 231

[ پنجشنبه 22 شهریور 1397 ] [ 18:23 ] [ ] [ نظرات (0) ]
#پاره‌نوشتار_داستانی #تقدم_وجه‌زایشی_زبان_بر‌_نظام‌مندبودگی_آن



وجهی دیگر از نگرش سنتی بر زبان، همانا تصوری مکانیکی از کارکردهای واژگان زبان و به‌کارگیری پایاپای کلمه است. نگرش سنتی، نظامی‌وار، برای هر واژه شرح وظیفه‌ای خاص و دلالتی معین و انعطاف‌ناپذیر مشخص می‌کند.

چنان‌که مثلاً طبق دستور فلان کلمه را حتماً فلان حرف اضافه باید باشد و صفت‌ها، قلعه‌ای نفوذناپذیر دارند و کسی حق ندارد بر آنان چیزی بیفزاید؛ هم‌چنان که قیدها، یا فلان فعل را بی‌تخطی فلان پیشوند و...

اگر این نوع نگرش، در زمان تکامل اولیهٔ زبان پدید می‌آمد، اینک شمار جمله‌های هر زبانی بسیار اندک می‌بود. هیچ واژه‌ای سایه‌ای نمی‌داشت و اصلاً مَجاز وارد حوزهٔ زبان نمی‌گشت.
برای اثبات این‌که زبان را نمی‌توان در قابی فلزی خشک کرد، کافی‌است به یک فرهنگ لغت نگاه کنیم و مدلول‌های (معناهای) متعدد و گاه متضادی را که در زمان برای واژه پدید آمده‌اند بخوانیم.

#شهریار_مندنی‌پور، ارواح شهرزاد، بخش آواز بر تلِ برج بابل، دستور زبان شهرزاد

مجلهٔ #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@dastanikhu




برچسب ها:ادبیات داستانی، مملکت، نقد ایران و ایرانی، رمان، اسطوره، نقد، مکتب، عناصر داستان، ادبیات کودک و نوجوان، شهریار مندنی پور، کتاب ارواح شهرزاد، ادبیات ایران، ادبیات غرب،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 231

[ دوشنبه 19 شهریور 1397 ] [ 17:14 ] [ ] [ نظرات (0) ]
#اندر_احوالات_ویران‌آباد_سفلا #یک‌شنبه‌های_سفرنامه از سری روی‌دادهای ویران‌آبادِ سُفلا (۴) نویسنده: #رضا_جمالی_ف. «دم سگ را هفت سال قالب بس



یکی از امراض این مملکت «سر در تنبانِ دیگران کُنی» است‌ که چندان بیش از وَبا در مردمانِ ویران‌آباد افتاده است چونان‌که آدمی هلاک شود و از چار آدم یکی بیش نمانَد. این مرض بدواً سیه‌دلی بار می‌آورد و سیه‌دلی، خود، شامه را برای بوییدنِ سوراخِ ماتحتِ اکثرالناس، قوی و مایل می‌کند وَ تا از ته‌وتوی دیگران کاشف به عمل نیاورند، سر را در تنبان دیگری فرو نمی‌کنند. این مرضِ مسری، به بیماریِ زامبی‌طوریِ ممالکِ بعید می‌ماند - اگرچه تفاوتی دارند که پس‌تر بیان خواهم نمود.

بدین‌سان است که اگر سرِ مبتلا‌‌‌‌-ٔبهِ این مرض، در تنبانِ مبارک فردی فرو رود، آن فردِ سالم نیز مبتلا می‌گردد و از کمر خم می‌شود تا سر مبارک خود را در تنبان مبارک دیگری کند. و آن دیگری الیٰ غیرالنهایه.

و اما تفاوت آن با بیماری زامبیِ ممالک بعید در دو چیز است: یکی این‌که این بیماری در وضعیت حادّ خود، چند سر بر گردن آدمی‌زاده می‌رویاند تا هم‌زمان در تنبان‌های بسیاری فرو کند و این به‌طور تساعدی رو به فزونی می‌گیرد. دیگر این‌که زامبی‌ها را باید از مغزِ مریض‌شان ساقط کرد اما این بیماری با تزکیه که بسیار دشوار است وَ نیز به طریقی دیگر قابل رفع است. برای رفع این‌ها باید آن‌قدر میوهٔ کیوی خورد آن‌قدر کیوی خورد تا شُل شود و چنان تگری‌ای زد که تا عمر دارند هوس تنبان آدم نکنند!

مجلهٔ تلگرامیِ
#فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@Dastanikhu




برچسب ها:ادبیات داستانی، مملکت، نقد ایران و ایرانی، رمان، اسطوره، نقد، مکتب، عناصر داستان، ادبیات کودک و نوجوان،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 57

[ دوشنبه 19 شهریور 1397 ] [ 17:12 ] [ ] [ نظرات (0) ]
#اساطیر_جهان #اساطیر_هند #ده_تجلی_آواتار کالکی:

کالکی:
دهمین تجلی #ویشنو #کالکی است
عقیده بر این است که قبل از پایان جهان انسان ها تنها از ماهی و شیر تغذیه می کنند.
هیچ گاوی روی زمین باقی نمی ماند. انسان ها باهم نزاع می کنند. هیچ کس روزه نمی گیرد و آیین ها را انجام نمیدهد.

هیچ معبدی روی زمین باقی نمی ماند . در پایان جهان تعداد موجودات زنده تقلیل می یابد.

روشنایی ستاره ها کم می شود و گرمای زمین افزایش می یابد. در این زمان است که  آواتار ویشنو  به نام  کالکی ظهور  می‌کند.
ارباب کالکی در روستای #سامبهال در #مرادآباد به دنیا می آید.او بسیار قدرتمند و شجاع است.


 او سوار بر اسب سفید ظاهر می‌شود درحالی‌که شمشیر برهنه درخشانی به‌صورت ستاره دنباله‌دار در دست دارد و شریران  را تماماً هلاک می‌سازد و خلقت را از نو تجدید و پاکی را رجعت خواهد داد.

#نعیمه_زنگنه
@zangenehN

مجلهٔ تلگرامی #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@Dastanikhu




برچسب ها:اساطیر، یونان، هند، ایران، چین، عرب، روم، مصر، اسطوره، نقد، داستان، تحلیل، بررسی داستان کوتاه، بررسی اسطوره ها، معرفی ادبیات داستانی، معرفی مکتب های ادبی، معرفی ادبیات معاصر،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 95

[ چهارشنبه 14 شهریور 1397 ] [ 16:03 ] [ ] [ نظرات (0) ]
داستان بلند از موراکامی به نام (عشق سمسا)
[ چهارشنبه 14 شهریور 1397 ] [ 15:58 ] [ ] [ نظرات (0) ]
عناصر داستان ، مکتب‌های ادبی جهان ، نقد داستان