داستان کوتاهِ #به_ژاپنی یا #درخت_به_ژاپنی نوشتۀ آقای #جان_گالزورثی، داستانی است که میشود آن را سر سفره همراه با غذا خوردن تعریف کرد. این داستان با یک سوال یا اتفاق شروع میشود و در آخر هم این اتفاق یا سوال باقی میماند و باید خواننده از بین دیالوگها و اتفاقات پاسخی برای آن پیدا کند.
داستان با راوی سوم شخص محدود به شخصیت اصلی شروع میشود. شخصیت اصلی داستان آقای نیلسان است، او یک بازرگان است. یک روز که از خواب بیدار میشود حس غریبی دارد.
وقتی از پنجره به باغ نگاه میکند حس عجیبی از شادی در درونش با دیدن شکوفههای درختی جریان پیدا میکند. بیرون میآید تا آن درخت را از نزدیک ببیند. در این هنگام راوی به سراغ باغ میرود و از حالتهای آقای نیلسان برای خواننده حرف میزند.
در این هنگام همسایۀ جدید آقای نیلسان به اسم آقای تندرم سر میرسد. راوی دربارۀ آشنایی آنان سخن میگوید. هر یک از شخصیتها دربارۀ حسشان به درخت و باغ میگویند. که تا حدودی به این نکته اشاره میکند که هر دوی این شخصیت تنها هستند.
#راوی از دهان شخصیتهایش دربارۀ درخت که چه هست و اصل درخت مال کجاست، اطاعاتی میدهد که بیشتر دربارۀ شخصیتهاست که چه درونیاتی و چه ذهنیاتی دارند.
وقت صبحانه است. آقای نیلسان از همسایهاش جدا میشود و به سمت خانه میرود. وقتی آقای نیلسان به پاشنۀ در میرسد آهی میکشد و دربارۀ به عقب بر میگردد و باغ و همسایهی جدیدش را میبیند. بعد که به خانه میرود از بالکن میبیند که همسایهاش نیز مانند او به درخت و باغ نگاه میکند.
داستان روایت ساده دارد. بدون هیچ درگیریها و صحنههای عجیب و غریب بدون هیچ گونه توصیف و تصویرهای بیخود. هر چیزی که در داستان گفته میشود در خدمت داستان است. هر تصویر و توصیف به روزمرهگی و تنهایی انسان اشاره دارد.
شخصیت اصلی هم با توصیف راوی برای خواننده نشان داده میشود و هم با عملکرد و #دیالوگهایش که بهترین نوع شخصیت پردازی است. فضای داستان اول بیروح و خسته کننده ماننده شهر شخصیت (لندن) و حالِخانۀ شخصیت است. ولی رفته رفته با تغییر حال و هوای شخصیت این حال و هوای شهر از خیابانهای به باغ کشیده میشود و با آمدن درخت شکوفهدار زیبا و همسایۀ جدید رنگ و بوی دگر به خود میگیرد.
داستان حالت دورانی دارد از خانه شروع میشود و به خانه تمام میشود. ولی به نظر من حال و هوای #شخصیت تغییر کرد و دیگر همان شخصیت اول نیست و چیزهای دیگر به آن اضافه شده شاید در داستان بیان نمیشود ولی وقتی راوی میگوید آقای نیلسان از پنجره به همسایهی جدید نگاه میکرد و درخت شکوفه دار را برانداز میکرد به گمانم گواه تغییر درونی شخصیت است.
حسهای مشترک داشتن در رابطه با درخت تازه شکوفا داده _در کل به طبیعت_ چیزی دیگری است که جلب توجه میکند. انسان وقتی تنها میشود به طبیعت روی میآورد. انسانی که از کاخ و کار خسته میشود به طبیعت و زیبایی طبیعی روی میآورد. در رابطه با این مسئله _روی آوردن انسان به طبیعت_ با آوردن درخت از ژاپن که به نوعی مَهد #اسطورههای طبیعی است، صَحه میگذارد و خواننده را به فکر میاندازد.
#سعید_آقازاده
@s_mordad
مجلۀ #فرهنگِادبیاتِداستانی
@Dastanikhu
پیدیاف داستان «« کلید کنید.
برچسب ها:
داستان،
نوبل،
ادبیات نوبلی،
داستان کوتاه به ژاپنی،
داستان کوتاه درخت ژاپنی،
داستان کوتاه نویسان،
ادبیات فرانسه،
بن مایه،
درون مایه،
امتیاز :
:: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 56