(بخش اول)
🔹ناتورالیسم را میتوان از گونههای #رئالیسم به حساب آورد و از همین روست که برخی آن را رئالیسم علمی میگویند. این عنوان را به این دلیل به این سبک یا مکتب ادبی میدهند که به تأسی از دیدگاههای علمی و روبهرشد در زمان پیدایش آن نگاهی علمی، عقلانی و عینی به انسان و احوالات او دارد.
🔹 علاوه بر پیشرفتهای علمی و صنعتی، تحولات عقیدتی و فکری تأثیر بیشتری بر شکلگیری ناتورالیسم داشتند. مهمترین این تحولات در پی انتشار نظریهٔ «تکامل گونهها» اثر #چارلز_داروین به وجود آمد که دو اصل اساسی آن عبارتند از «تنازع بقإ» و «انتخاب انسب» و به موجبِ آنها بقإ شامل قویترین و سازگارترین گونههاست. به کارگیری این نظریه در مورد انسان به این نتیجهٔ ناگزیر میانجامید که داستان خلقت انسان آنگونه که در #کتاب_مقدس آمده رد شده و او حیوانی ذیشعور محسوب میشد که از تکامل گونهٔ میمون به این صورت حاضر درآمده است.
🔹برآیند تحولات عقیدتی و پیشرفتهای علمی قطع شدن ریشههای معنوی و الهی انسان و فروکاستن شأن او تا حد یک حیوان بود. در این مقام جدید، انسان موجودی است که حیات او تحت تأثیر دو نیروی غالب شکل گرفته و پیش میرود. یک نیرو از درون است که #وراثت (heredity) نام دارد و شامل خلق و صفاتی میشود که او از والدین خود به ارث میبرد، و امیال و شهوات را نیز شامل میشود. دیگری #محیط (environment) است که عمدتاً، شامل جامعه و فرهنگ و عرف و سنن حاکم در آنها میشود. پیداست که این نگاه کاملاً جبرگرایانه است و تحت حاکمیت جبر وراثت و محیط، انسان اختیاری از خود ندارد و با از دست دادن تکیهگاههای معنوی و الهی خود، موجودی رها شده و عاجز است.
🔹 بر چنین انسانهایی قانون جنگل حاکم است مانند آنچه بر طبق نظریهٔ داروین گفته شد، تنازع بقإ از اصول حاکم است و قویتر بر ضعیف غالب.
#عباس_گودرزی
@godarziabbas
مجلۀ تلگرامی #فرهنگادبیاتداستانی👇
@Dastanikhu
برچسب ها:ناتورالیسم، داروین، تکامل گونه ها، تنازع بقا، کتاب مقدس، وراثت، محیط، جبرگرایی، امیل زولا،