مجلۀ فاد (فرهنگِ‌ ادبیاتِ‌ داستانی)

#معرفی_عناصر_داستان #ناتورالیسم (naturalism)


(بخش اول)

🔹ناتورالیسم را می‌توان از گونه‌های #رئالیسم به حساب آورد و از همین روست که برخی آن را رئالیسم علمی می‌گویند. این عنوان را به این دلیل به این سبک یا مکتب ادبی می‌دهند که به تأسی از دیدگاه‌های علمی و روبه‌رشد در زمان پیدایش آن نگاهی علمی، عقلانی و عینی به انسان‌ و احوالات او دارد.

🔹 علاوه بر پیشرفت‌های علمی و صنعتی، تحولات عقیدتی و فکری تأثیر بیشتری بر شکل‌گیری ناتورالیسم داشتند. مهم‌ترین این تحولات در پی انتشار نظریهٔ «تکامل گونه‌ها» اثر #چارلز_داروین به وجود آمد که دو اصل اساسی آن عبارتند از «تنازع بقإ» و «انتخاب انسب» و به موجبِ آن‌ها بقإ شامل قوی‌ترین و سازگارترین گونه‌هاست. به کارگیری این نظریه در مورد انسان به این نتیجهٔ ناگزیر می‌انجامید که داستان خلقت انسان آن‌گونه که در #کتاب_مقدس آمده رد شده و او حیوانی ذی‌شعور محسوب می‌شد که از تکامل گونهٔ میمون به این صورت حاضر درآمده است.

🔹برآیند تحولات عقیدتی و پیشرفت‌های علمی قطع شدن ریشه‌های معنوی و الهی انسان و فروکاستن شأن او تا حد یک حیوان بود. در این مقام جدید، انسان موجودی است که حیات او تحت تأثیر دو نیروی غالب شکل گرفته و پیش می‌رود. یک نیرو از درون است که #وراثت (heredity) نام دارد و شامل خلق و صفاتی می‌شود که او از والدین خود به ارث می‌برد، و امیال و شهوات را نیز شامل می‌شود. دیگری #محیط (environment) است که عمدتاً، شامل جامعه و فرهنگ و عرف و سنن حاکم در آن‌ها می‌شود. پیداست که این نگاه کاملاً جبرگرایانه است و تحت حاکمیت جبر وراثت و محیط، انسان اختیاری از خود ندارد و با از دست دادن تکیه‌گاه‌های معنوی و الهی خود، موجودی رها شده و عاجز است.

🔹 بر چنین انسان‌هایی قانون جنگل حاکم است مانند آنچه بر طبق نظریهٔ داروین گفته شد، تنازع بقإ از اصول حاکم است و قوی‌تر بر ضعیف غالب.

#عباس_گودرزی
@godarziabbas

مجلۀ تلگرامی #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@Dastanikhu




برچسب ها:ناتورالیسم، داروین، تکامل گونه ها، تنازع بقا، کتاب مقدس، وراثت، محیط، جبرگرایی، امیل زولا،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 90

[ سه شنبه 03 مهر 1397 ] [ 0:36 ] [ ] [ نظرات (0) ]
«پر از خالی»

#اندر_احوالات_ویران‌آباد_سفلا
#یک‌شنبه‌های_سفرنامه
از سری روی‌دادهای ویران‌آبادِ سُفلا (۵)
نویسنده: #رضا_جمالی_ف.



در این مملکت همه‌چیزندانستن پلید است و پرسیدن خطا. همه‌چیزدانستن عزیز است و نپرسیدن صواب. از عوام‌الناس گرفته تا خواص‌الناس‌شان بر این باورند که همه‌چیز را خودشان دانند و خودشان هم که الحمدُ-وَالمنة از مادر زاده شده‌اند!
روحانیون‌شان در هر مسئله‌ای خود را صاحب‌نظر و رای‌دار می‌دانند. حتا درمورد طنز فلان بانو در فلان شبکهٔ تلویزیونی نیز نظر می‌دهند. از این گذشته، درمورد طبابت و بصل‌النخاع نیز خود را صاحب‌نظر می‌دانند وَ بصل‌النخاع‌شویی نیز می‌کنند! مُحال است از یک شهرند سؤالی دربارهٔ  ارتباطِ بادِ تیز و شقیقه پرسیده شود و او این‌دو را به هم ربط ندهد و خواص ارتباط‌شان را یکی پس از دیگری برنشمارد! محال است معلم کتاب مقدس‌شان دانسته‌هایش را درمورد هم‌جنس‌گرایی به‌طور عملی و صددرصد تضمینی به رخ نکشد! یا معلم پرورشی‌شان جماع مقعدی را به‌صورت عملی و کاملاً تضمینی از اوان کودکی به دانش‌آموزانش نیاموزد! محال است دست سئالِ سؤالی که به سوی شخصی دراز گشته است، خالی بازگردد - اگرچه پر از خالی باشد، باید پر باشد!

مجلهٔ #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@Dastanikhu




برچسب ها:عوامل الناس، دانش آموزان، ملت، تلویزیون، صاحب نظران، مملکت، ویران آباد سفلا، داستان، نقد داستان، اسطوره، مکتب های ادبی، عناصر داستان، ادبیات معاصر ایران، ادبیات غرب، ادبیات کودک و نوجوان، نوبل،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 222

[ سه شنبه 03 مهر 1397 ] [ 0:33 ] [ ] [ نظرات (0) ]
#اساطیر_جهان #اساطیر_هند #حماسه‌‌ی_رامایانا



#راجه دشرتهه چهار پسر داشت به نام های #راما، #لاکشمن ،#شتروگهنه و #بهاراتا.
زمانی که راما بزرگ‌تر شد به شهر «میتیلا» رفت که در آنجا پادشاه میتیلا رقابتی را ترتیب داده بود تا همسری را برای دخترش #سیتا برگزیند.
رقابت به این گونه بود که شرکت کنندگان کمان بزرگی را که متعلق به ایزد #شیوا بود زه دار کنند. راما که عاشق سیتا شده بود ، تنها کسی بود که  کمان را زه کرد در نتیجه با سیتا ازدواج کرد.

حالا زمان برگزیدن وارث تاج و تخت شده بود راجه دشرتهه میخواست راما را برگزیند اما همسرش یعنی نامادری راما به نام #کایکی به دشرتهه یادآوری کرد که  زمان ازدواج قول اجابت خواسته ای را به او داده بود. در نتیجه کایکی از او خواست، فرزند خویش به نام  بهاراتا را به‌جای راما، جانشینش سازد. پادشاه، به‌ناچار به خواسته­اش تن داد. هرچند که پادشاه در این تصمیم­گیری دچار تردید بود اما رام با رفتاری بزرگوارانه از سلطنت خویش چشم­پوشی نمود و برادر کوچک خود را به‌عنوان جانشین پدر پذیرفت. درنتیجه رام به همراه همسرش سیتا به تبعید رفت و پدرش پس‌ازاین ماجراها درگذشت. راما و سیتا به همراه یکی از برادران راما به نام لاکشمان به مدت چهارده سال دریکی از جنگل­های مرکز هند در تبعید به سر ‌بردند

#نعیمه_زنگنه
@zangenehN

مجلهٔ تلگرامی #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@Dastanikhu

ادامه مطالب در کانال تلگرامی.




برچسب ها:اساطیر هند، اساطیر یونان، اساطیر ایران، اساطیر چین، اساطیر ژاپن، اسطوره های شرق و غرب،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 92

[ چهارشنبه 28 شهریور 1397 ] [ 2:25 ] [ ] [ نظرات (0) ]
#روز_شعر_و_ادب_پارسی


در شعر از زمان نیما تا کنون تحولات زیادی رخ داده است:
۱. تحول نیمایی که شعر را به جان شعر برد با لباسی هنوز-موزون اما قواعد شکسته‌شده؛
۲. تحول سپید شاملویی که شعر را به جان شعر و شعریت برد بدون ‌لباس؛
۳. تحول سیال احمدرضا احمدی و بیژن الهی (موج نو) که شعر را در ضمیر ناهشیار کاوید؛
۴. تحول فرمالیستیک یدالله رویایی (حجم) که شعر را در فرم جست‌وجو کرد؛   وَ
۵. تحول پست‌مدرنیستی براهنی.
در غزل نیز حسین منزوی و ابتهاج و شهریار و بهمنی و طریقی و میرزایی و دیگران از سرآمدان غزل نوکلاسیک و مدرن محسوب می‌شوند.

روز شعر و ادب پارسی اگر قرار باشد به نام شاعری زده شود یا در زادروز و سال‌مرگ شاعری باشد، حافظ و مولوی و سعدی در اولویتند. اگر از معاصران باشد، چرا نیما و شاملو و احمدی و رویایی نباشند - که هر کدام تحول و تأثیری شگرف در شعر بر جای گذاشتند؟ اگر از غزل‌سرایان باشد، چرا منزوی و ابتهاج نباشند؟ از آن‌جهت که شهریار از قواعد صرفی و نحوی ترکی در آثارش بهره برده است و سزا نیست روز شعر و ادب پارسی به نام او زده شود. طبیعتاً این نام‌گذاری منشئی سیاسی داشته است تا ادبی. و این غبن بزرگی‌است که سیاست تا سوراخ‌های کبد و حلق و گوش و بینی‌مان نیز فرو رفته است.

مجلهٔ #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@Dastanikhu




برچسب ها:روز شعر و ادب پارسی، نیما یوشیج، اخوان، شاملو، حافظ، سعدی، سیاسی، شعر تُرکی، شعر آذری، شعر فارسی، شهریار، محمد حسین بهجت تبریزی، احمد رضا احمدی، بیژن الهی، موج نو، یدالله رویایی، حجم، حسین منزوی، ابتهاج، بهمنی،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 219

[ چهارشنبه 28 شهریور 1397 ] [ 2:20 ] [ ] [ نظرات (0) ]
🔹فراخوان نخستین «جایزه داستان‌های حماسی»

 

 
🔹فراخوان نخستین «جایزه داستان‌های حماسی»

فراخوان نخستین جایزه داستان‌های حماسی
 در دو مرحله «ارسال طرح» و نگارش «داستان بلند» برگزار می‌شود

مهلت ارسال آثار تا ۱۵ آبان ۱۳۹۷




برچسب ها:فراخوان نخستین «جایزه داستان‌های حماسی»،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 166

[ پنجشنبه 22 شهریور 1397 ] [ 18:55 ] [ ] [ نظرات (0) ]
نوبلیست‌های داستانی، داستان کوتاه به ژاپنی



داستان کوتاهِ #به_ژاپنی یا #درخت_به_ژاپنی نوشتۀ آقای #جان_گالزورثی، داستانی است که می‌شود آن را سر سفره همراه با غذا خوردن  تعریف کرد. این داستان با یک سوال یا اتفاق شروع می‌شود و در آخر هم این اتفاق یا سوال باقی می‌ماند و باید خواننده از بین دیالوگ‌ها و اتفاقات پاسخی برای آن پیدا کند.

داستان با راوی سوم شخص محدود به شخصیت اصلی شروع می‌شود. شخصیت اصلی داستان آقای نیلسان است، او یک بازرگان است. یک روز که از خواب بیدار می‌شود حس غریبی دارد.
وقتی از پنجره به باغ نگاه می‌کند حس عجیبی از شادی در درونش با دیدن شکوفه‌های درختی جریان پیدا می‌کند. بیرون می‌آید تا آن درخت را از نزدیک ببیند. در این هنگام راوی به سراغ باغ می‌رود و از حالت‌های آقای نیلسان برای خواننده حرف می‌زند.

در این هنگام همسایۀ جدید آقای نیلسان به اسم آقای تندرم سر می‌رسد. راوی دربارۀ آشنایی آنان سخن می‌گوید. هر یک از شخصیت‌ها دربارۀ حسشان به درخت و باغ می‌گویند. که تا حدودی به این نکته اشاره می‌کند که هر دوی این شخصیت تنها هستند.
#راوی از دهان شخصیت‌هایش دربارۀ درخت که چه هست و اصل درخت مال کجاست، اطاعاتی می‌دهد که بیش‌تر دربارۀ شخصیت‌هاست که چه درونیاتی و چه ذهنیاتی دارند.

وقت صبحانه است. آقای نیلسان از همسایه‌اش جدا می‌شود و به سمت خانه می‌رود. وقتی آقای نیلسان به پاشنۀ در می‌رسد آهی می‌کشد و دربارۀ به عقب بر می‌گردد و باغ و همسایه‌ی جدیدش را می‌بیند. بعد که به خانه می‌رود از بالکن می‌بیند که همسایه‌اش نیز مانند او به درخت و باغ نگاه می‌کند.

داستان روایت ساده دارد. بدون هیچ درگیری‌ها و صحنه‌های عجیب و غریب بدون هیچ گونه توصیف و تصویرهای بیخود. هر چیزی که در داستان گفته می‌شود در خدمت داستان است. هر تصویر و توصیف به روزمره‌گی و تنهایی انسان اشاره دارد.

شخصیت اصلی هم با توصیف راوی برای خواننده نشان داده می‌شود و هم با عمل‌کرد و #دیالوگ‌هایش که بهترین نوع شخصیت پردازی است. فضای داستان اول بی‌روح و خسته کننده ماننده شهر شخصیت (لندن) و حالِ‌خانۀ شخصیت است. ولی رفته رفته با تغییر حال و هوای شخصیت این حال و هوای شهر از خیابان‌های به باغ کشیده می‌شود و با آمدن درخت شکوفه‌دار زیبا و همسایۀ جدید رنگ و بوی دگر به خود می‌گیرد.

داستان حالت دورانی دارد از خانه شروع می‌شود و به خانه تمام می‌شود. ولی به نظر من حال و هوای #شخصیت تغییر کرد و دیگر همان شخصیت اول نیست و چیزهای دیگر به آن اضافه شده شاید در داستان بیان نمی‌شود ولی وقتی راوی می‌گوید آقای نیلسان از پنجره به همسایه‌ی جدید نگاه می‌کرد و درخت شکوفه دار را برانداز می‌کرد به گمانم گواه تغییر درونی شخصیت است.

حس‌های مشترک داشتن در رابطه با درخت تازه شکوفا داده _در کل به طبیعت_ چیزی دیگری است که جلب توجه می‌کند. انسان وقتی تنها می‌شود به طبیعت روی می‌آورد. انسانی که از کاخ و کار خسته می‌شود به طبیعت و زیبایی طبیعی روی می‌آورد. در رابطه با این مسئله _روی آوردن انسان به طبیعت_ با آوردن درخت از ژاپن که به نوعی مَهد #اسطوره‌های طبیعی است، صَحه می‌گذارد و خواننده را به فکر می‌اندازد.

#سعید_آقازاده
@s_mordad
مجلۀ #فرهنگِ‌ادبیاتِ‌داستانی
@Dastanikhu

 

پی‌دی‌اف داستان «« کلید کنید.




برچسب ها:داستان، نوبل، ادبیات نوبلی، داستان کوتاه به ژاپنی، داستان کوتاه درخت ژاپنی، داستان کوتاه نویسان، ادبیات فرانسه، بن مایه، درون مایه،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 56

[ پنجشنبه 22 شهریور 1397 ] [ 18:42 ] [ ] [ نظرات (0) ]
#اساطیر_جهان #اساطیر_هند #کره‌گیری_اقیانوس_شیر



خدایان تصمیم گرفتند که اقیانوس شیر را کره گیری کنند، تا #سوما، نکتار جاودانگی را به دست آورند. آنان دیوان را به کمک طلبیدند و قول دادند سهمی به آنان اختصاص دهند.

دیرک هم زنی آن ها، یک کوه بود که در کف اقیانوس قرار داشت، و اژدرماری، مامور چرخاندن دیرک شد. اما تکان شدید کره گیری، موجب تکه تکه شدن زمین گردید، بنابراین #ویشنو خود را به شکل لاک پشتی به نام #کورما درآورد و دیرک کره گیری را برپشت خود گرفت.

هنگامی که اقیانوس به هم زده شد، تعدادی گنجینه‌های شگفت‌انگیز آشکار گشت، از آن جمله ایزدبانوی زیبا، یعنی #لاکشمی که همسر ویشنو شد.

از میان چیزهای برآمده از درون اقیانوس، سم مهلکی نیز بود و تهدید کرد که خدایان را می سوزاند، اما شیوا، سم‌را بلعید و در گلو نگاه داشت.زمانی که از برهم زدن اقیانوس شیر سوما پدید آمد، خدایان و دیوان برای آن، با یکدیگر به منازعه پرداختند اما، ویشنو به هیأت زنی دلربا و زیبا یعنی موهینی درآمد. دیوان که فریفته ی زیبایی وی شدند، سوما را به وی تقدیم داشتند ‌‌او آن را، به خدایان بخشید.

#نعیمه_زنگنه
@zangenehN

مجلهٔ تلگرامی #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@Dastanikhu




برچسب ها:اساطیر، اساطیر جهان، اساطیر یونان، اساطیر هند، اساطیر ایران، اساطیر چین، اساطیرهند، اساطیر ژاپن، اساطیر بین النهرین، اساطیر روم،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 75

[ پنجشنبه 22 شهریور 1397 ] [ 18:40 ] [ ] [ نظرات (0) ]
طنزناله «باید در ثریا پیدایش می‌کردم!»

📜 #طنزناله
✍️ #رضا_جمالی_ف.

«باید در ثریا پیدایش می‌کردم!»

روزی که توی کنکور دانشگاه دولتی قبول شدم، پدرم به پشتم ‌زد و ‌گفت: «مردی از سرزمین پارس خواهی شد» گفتم: «خواهم شد؟ خب الان قسمت اولش نیستم یا دومش؟» ‌گفت: «هم مردی هم از سرزمین پارس؛ اما باید رسالتتُ که همانا یافتنِ دانش در ثریّاست، به انجام برسونی.» گفتم: «دانش چیه؟ می‌خوام مدرک بگیرم» از روی عینکش نگاه چپ‌چپونه‌ای کرد و گفت: «رسالت تو یافتن علم در ثریاست» چشمامُ خمار کردم و گفتم: «وَ رسالت من این خواهد بود/ تا دو استکان چای داغ را/ از میان دویست جنگ خونین/ به سلامت بگذرانم/ تا در شبی بارانی/ آن‌ها را/ با خدای خویش/ چشم‌درچشمِ هم نوش کنیم» زد پس سرم و عینکشُ بالاتر برد و گفت: «برو ثبت‌نام می‌کن مگو چیست علم/ که سرمایهٔ جاودانی‌است ثبت‌نام»!

به دانشگاه که رفتم، لحظهٔ اول از روز اول، همین‌که پای راستمُ از درگاهیِ دانشگاه گذاشتم تو، چون بابام گفته بود «با پای راست وارد دانشگاه می‌شی نه چپ. مستراح نیست که»، عاشق اولین دختری شدم که به چشمم خورد. وقتی اسمشُ پرسیدم، دیدم «نیلوفر»ه و ثریا نیست ولی اون‌قدر قشنگ بود که با خودم گفتم شاید دانش توی نیلوفر هم پیدا بشه! حالا می‌گردم شاید بود. تا یه شب که کلی توی نیلوفرُ جست‌وجو کردم و هی رفتم و اومدم!، احساس کردم اگرچه دانشُ توی نیلوفر پیدا نکرده‌م، لااقل لذت دانشُ توش چشیده‌م و لیسیده‌م!

این شد که از اون به بعد تصمیم گرفتم توی همهٔ دخترای دانشگاهُ بگردم شاید دانشُ پیدا کنم و اگرنه لذت دانشُ! همین کارم کردم. به‌اندازهٔ یکی‌-‌دو کلاس، دخترا رُ گشتم. مستحضرید که هر کلاس دانشگاه‌های دولتی ۳۰ - ۴۰ نفر ظرفیت داره - مدل این کلاسا خرچپونیه - اما توی هیچ‌کدوم‌شون خود دانش نبود.

خلاصه این‌که ترم اول رفت و دوم رفت و سوم رفت و چهارم گفتن «اخراجی». گفتم: «چرا؟» گفتن «سه ترمُ بلااستثنا مشروط شدی». اون‌جا بود که به خودم اومدم و با خودم اندیشه کردم و گفتم «دانشُ باید از این کتابایی که نخوندی، به دست میاوردی گولاخ! به خودت بیا! معرفت جایی جز درون آدمی نیست! این کارا رُ بذار کنار و دانشُ توی خودت جست‌وجو کن! برو علم می‌آموز مگو چیست سختیش!» بعدش از دوم‌شخص به اول‌شخص خودم گفتم «اگه این‌بار فرصت داشته باشم، درس می‌خونم و دانشُ از کتاب و کلاس و درون خودم جست‌وجو می‌کنم و بزرگ می‌شم. رشد می‌کنم و می‌شم یه آدم آکادمیک معتبر.» همینا رُ کمی رسمی‌تر به مسئولان دانشگاه گفتم و بالاخره با کلی عزّوجزّ رضایت معاون آموزشی رُ گرفتم و قرار شد یه فرصت بهم داده بشه که توی یه ماه اول ترم بعدی خودمُ نشون بدم وگرنه دانشگاه مجاز به اخراجم خواهد بود. همین‌که داشتم ازشون بابت این فرصت دوباره و زندگی دوباره‌ای که بهم بخشیده بودن، تشکر می‌کردم، چند تا دختر اومدن که کاراشونُ انجام بدن. سخت بود اما سرمُ انداختم پایین و نگاه‌شون نکردم و به هدف اصلیم فکر کردم... تا این‌که وقتی اسامی دخترا رُ پرسیدن، یکیشون گفت: «ثریا...»!

آزادی؟ دربست می‌ری؟ ۱۲ تومن. بیا ۱۱ سوار شو.

مجلهٔ #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@Dastanikhu




برچسب ها:رئالیسم، رئالیسم جادوئی، رئالیسم انتقادی، رئالیسم اجتماعی، داستایوفسکی، داستایوسکی، کارور، بوکفسکی، رئالیسم کثیف، جلال آل احمد، بورخس، مارکز، ادبیات داستانی، اساطیر، مکتب های ادبی، نقد، پاره نوشت، ادبیات کودک و نوجوان، نوبلیست‌ها، عناصر داستان،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 45

[ پنجشنبه 22 شهریور 1397 ] [ 18:28 ] [ ] [ نظرات (0) ]
#معرفی_عناصر_داستان #رئالیسم (انواع رئالیسم)



🔹 پس از معرفی اجمالی رئالیسم در اساس و جایگاه آن در ادبیات ایران، جا دارد که به چند گونه از رئالیسم که از جریان اصلی آن تحت عنوان‌های مختلف پدید آمده‌اند، اشاره کنیم. پیش از این کار، لازم است یادآور شویم که اساس تمام این گونه‌های مختلف از رئالیسم داستانی همان «نشان دادن واقعیت آن‌گونه هست، می‌باشد» و فقط در هر کدام از آن‌ها یک جنبه به‌صورت وجه غالب باعث تمایزگذاری شده است:

 ۱- #رئالیسم_انتقادی (critical realism) : هرچند صفت «انتقادی» از مختصات تقریباً ذاتیِ ادبیات، به‌ویژه ادبیات رئالیستی محسوب می‌شود، اما این نوع رئالیسم، انتقاد را تا حد مطالبهٔ اصلاح و تحول پیش می‌برد و با برجسته کردن انواع معضلات اجتماعی از جمله بی‌عدالتی، فقر، نابسامانی فرهنگی و تعارضاتی که در ساختار باورهای سنتی و نظام سیاسی و اجتماعی وجود دارد، رسالت خودفرموده‌اش را به انجام می‌رساند. در این‌گونه آثار، اغلب #شخصیت‌اصلی داستان فردی هنجارگریز و مخالف و معاند با سنن حاکم در جامعه است و سعی دارد در صدد رفع و اصلاح آن‌ها برآید، و اغلب در آخر شکست خورده و تسلیم می‌شود. نمونة خوب از رئالیسم انتقادی را در آثار #جلال_آل‌احمد به‌طور کلی و در رمان «مدیر مدرسه» به‌طور خاص می‌توان دید. در این اثر که از هر نظر، تجسم خصایص سبک داستانی آل‌احمد است، فساد در نظام آموزش و پروش و ناکارآمدی آن مورد انتقاد است ولی حوادث داستان را جریان تبدیل شدنِ  آرمان‌خواهی اصلاح‌طلبانهٔ شخصیت اصلی به استیصال و ناکامی شکل می‌دهد. ناگفته پیداست که داستان و رمان‌هایی که بر محور رئالیسم انتقادی تصنیف شده‌اند بر جنبه‌های سیاه و تلخ زندگی و نظام اجتماعی تمرکز دارند و نگاه‌شان اغلب بدبینانه و منفی است. تلخی کام و ذهنیت نویسنده را در قالب رئالیسم انتقادی همچنین در آثار #غلامحسین_ساعدی و تصویری که از فقر و فلاکت در ایران روزگار خود نشان می‌دهد، به‌خوبی می‌توان دید. 
 ۲- #رئالیسم_روان‌شناختی (psychological realism) : این نوع رئالیسم با حفظ تقید خود با اصول رئالیسم کلاسیک در واقع‌نمایی، بیشتر به واقعیت در درون شخصیت و یا بازتاب آن در درون ذهن آن‌ها تمرکز دارد. به بیانی دیگر، این نوع رئالیسم از درون ذهن شخصیت به دنیا (واقعیت اجتماعی) می‌نگرد و هم‌زمان هم ارزش‌های مورد اعتقاد شخصیت را نشان می‌دهد و هم کاستی‌های جامعه را در آنچه شخصیت می‌جوید و نمی‌یابد، برجسته می‌کند. با این کار، رئالیسم روان‌شناختی رسالت خود را در برملا کردن نقایص سیستم اجتماعی به نحوی غیرمستقیم‌تر از رئالیسم انتقادی، انجام می‌دهد. نویسنده مایل است خواننده را متقاعد کند که دنیای درون شخصیت‌ها نیز واقعیت محسوب می‌شود، هرچند این واقعیت جنبه‌های فردی بیشتری دارد تا جنبه‌های عمومی. نمونة عالی از رئالیسم روان‌شناختی را در آثار #داستایوفسکی، مثلاً «جنایت و مکافات»، می‌توان دید که در آن‌ تأثیر واقعیت بیرونی بر روان شخصیت‌ تا آستانهٔ جنون، استادانه نشان داده می‌شود.

 ۳- #رئالیسم_جادویی (magic realism) : نوعی رئالیسم است که در عین پیروی از اصل بنیادین واقع‌گرایی و بازنمود واقعیت آن‌گونه که هست، از عناصر فراواقعی یا «جادویی» که نوعی خرق عادت محسوب می‌شوند، در جای‌جای داستان استفاده می‌کند تا تأثیراتی حساب‌شده را به داستان یا عناصر آن تفویض کند. این سبک بیشتر در آثار نویسندگان آمریکای لاتین از جمله، #گابریل_گارسیا_مارکز کلمبیایی و #خورخه_لویس_بورخس آرژانتینی به کار رفته و نمونهٔ عالی، رمان «صد سال تنهایی» مارکز است که در آن یکی از تأثیرات این تمهید، ایجاد حال‌وهوای غریب و خوف‌ناک است که در عین حال، زندگی افرادی که در داستان هستند را نیز غریب و نامتعارف و در انزوا نشان می‌دهد.

   ۴- #رئالیسم_کثیف (dirty realism) :  از گونه‌های جزئی رئالیسم است که گاهی تمایزش از نوع رئالیسم کلاسیک که سعی در نشان دادن واقعیات ناخوشایند زندگی دارد، دشوار است. این نوع رئالیسم را بیشتر با آثار #ریموند_کارور، نویسندهٔ معاصر آمریکایی، می‌شناسیم که ضمن آن موضوعات ظاهراً به‌شدت عادی و کسالت‌آور با زبان و سبکی بسیار راحت و محاوره‌ای به تصویر کشیده می‌شوند. البته، از سوی دیگر، رئالیسم کثیف از بیان زشتی‌ها و #معناباختگی زندگی شخصیت‌های داستان که ایضاً، انسان‌هایی درمانده، رنجور و سرگشته هستند، امتناع نمی‌کند.


#عباس_گودرزی
@godarziabbas

مجلۀ تلگرامی #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@Dastanikhu




برچسب ها:رئالیسم، رئالیسم جادوئی، رئالیسم انتقادی، رئالیسم اجتماعی، داستایوفسکی، داستایوسکی، کارور، بوکفسکی، رئالیسم کثیف، جلال آل احمد، بورخس، مارکز، ادبیات داستانی، اساطیر، مکتب های ادبی، نقد، پاره نوشت، ادبیات کودک و نوجوان، نوبلیست‌ها، عناصر داستان،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 231

[ پنجشنبه 22 شهریور 1397 ] [ 18:23 ] [ ] [ نظرات (0) ]
#پاره‌نوشتار_داستانی #تقدم_وجه‌زایشی_زبان_بر‌_نظام‌مندبودگی_آن



وجهی دیگر از نگرش سنتی بر زبان، همانا تصوری مکانیکی از کارکردهای واژگان زبان و به‌کارگیری پایاپای کلمه است. نگرش سنتی، نظامی‌وار، برای هر واژه شرح وظیفه‌ای خاص و دلالتی معین و انعطاف‌ناپذیر مشخص می‌کند.

چنان‌که مثلاً طبق دستور فلان کلمه را حتماً فلان حرف اضافه باید باشد و صفت‌ها، قلعه‌ای نفوذناپذیر دارند و کسی حق ندارد بر آنان چیزی بیفزاید؛ هم‌چنان که قیدها، یا فلان فعل را بی‌تخطی فلان پیشوند و...

اگر این نوع نگرش، در زمان تکامل اولیهٔ زبان پدید می‌آمد، اینک شمار جمله‌های هر زبانی بسیار اندک می‌بود. هیچ واژه‌ای سایه‌ای نمی‌داشت و اصلاً مَجاز وارد حوزهٔ زبان نمی‌گشت.
برای اثبات این‌که زبان را نمی‌توان در قابی فلزی خشک کرد، کافی‌است به یک فرهنگ لغت نگاه کنیم و مدلول‌های (معناهای) متعدد و گاه متضادی را که در زمان برای واژه پدید آمده‌اند بخوانیم.

#شهریار_مندنی‌پور، ارواح شهرزاد، بخش آواز بر تلِ برج بابل، دستور زبان شهرزاد

مجلهٔ #فرهنگ‌ادبیات‌داستانی👇

@dastanikhu




برچسب ها:ادبیات داستانی، مملکت، نقد ایران و ایرانی، رمان، اسطوره، نقد، مکتب، عناصر داستان، ادبیات کودک و نوجوان، شهریار مندنی پور، کتاب ارواح شهرزاد، ادبیات ایران، ادبیات غرب،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 230

[ دوشنبه 19 شهریور 1397 ] [ 17:14 ] [ ] [ نظرات (0) ]

.: تعداد کل صفحات 10 :. صفحه شماره صفحه قبل 1 2 ...3 4 5 ...9 10 صفحه بعد

عناصر داستان ، مکتب‌های ادبی جهان ، نقد داستان