مجلۀ فاد (فرهنگِ‌ ادبیاتِ‌ داستانی)

ادبیات معاصرایران (هدایت و اولین داستان‌های مدرن ایرانی)



بعد از پیشگامی #جما‌ل‌زاده و #مشفق_کاظمی در نوشتن داستان‌های نسبتاً مدرن ایرانی، که کار بزرگی محسوب می‌شود، ادبیات معاصر ایران شاهد داستان‌نویسانی است که بیش‌تر تحصیل‌کردگان اروپا بودند. این نویسندگان که از جملۀ آ‌ن‌ها می‌توان به #صادق_هدایت و #بزرگ_علوی اشاره کرد، در نوجوانی به کشورهایی مثل فرانسه و آلمان رفتند و حساس‌ترین دوره‌های زندگی خود را در محیط‌های فرهنگی متفاوتی سپری کردند.
این نویسندگان، اغلب در آغاز کار، آثاری ضعیف ارائه دادند اما به مرور زمان به یک پختگی نسبی رسیدند، به‌طوری‌که کارهایی که بعدها ارائه دادند امروزه از مهم‌ترین آثار ادبیات فارسی به شمار می‌رود. یکی از این داستان‌نویسان، #صادق_هدایت است که در این بخش به معرفی او می‌پردازم.

#صادق_هدایت در بیست‌وهشتم بهمن‌ماه سال ۱۲۸۱ در خانواده‌ای متنفذ و ثروتمند تهرانی به دنیا آمد. پدرش اعتضادالملک، مدیر مدرسهٔ نظام بود. خاندان هدایت از رضاقلی‌خان گرفته تا رزم‌آرا، وزیری که به دست فداییان اسلام کشته شد، خاندانی معتبر و متنفذ بودند.
هدایت، تحصیلاتش را در دارالفنون و مدرسۀ «سن لوئی» به پایان برد. او در دوران تحصیل، شاگرد متوسطی بود و علاقۀ چندانی به درس نداشت. از نوجوانی به گیاه‌خواری روی آورد و اولین کتابش یعنی «انسان و حیوان» را در بیست‌ودوسالگی به چاپ رساند. بعدها عازم بلژیک شد و در رشتۀ مهندسی راه و ساختمان نام‌نویسی کرد؛ اما یک سال بعد به پاریس رفت تا معماری بخواند. او بیش از این‌که علاقه‌ای به درس داشته باشد، در کافه‌ها گشت و گذار می‌کرد. در اواخر تحصیلاتش در پاریس عاشق دختری فرانسوی شد؛ ولی پدر و مادر دختر به مخالفت برخاستند و عشق آن‌ها بی‌‌سرانجام ماند. هدایت در همین‌ سال‌ها یعنی سال ۱۳۰۷ شمسی، طی بحرانی روحی در پاریس، تصمیم به خودکشی گرفت و خود را به رود انداخت؛ اما نجاتش دادند. سرانجام تحصیل در پاریس را رها کرد و به ایران برگشت؛
اما زمانی که هدایت در پاریس به سر می‌برد، بهترین فرصت را داشت تا بتواند با ادبیات جهان آشنا شود. او کتاب‌های ادبی و روان‌شناسی را با ولع تمام می‌خواند و با این کار توانست پشتوانۀ خوبی برای آثار ادبی ارزشمندش فراهم آورد.
بعد از مدتی خانواده‌اش اصرار کردند که او را دوباره به پاریس بفرستند؛ اما او زیر بار نرفت. انواع شغل‌ها را در مدت کوتاهی عوض کرد. از کار در بانک تا کارمندی ساده و کار در وزارت خارجه را تجربه کرد.
#صادق_هدایت بعدها به همراه عده‌ای جوان مستعد، گروهی به نام «سبعه» را تشکیل داد. کسانی مثل #بزرگ_علوی، #مجتبی_مینوی، #مسعود_فرزاد و البته خود هدایت جلسات روزانه و هفتگی‌ای را تشکیل می‌دادند و در باب هنر و ادبیات بحث می‌کردند. این‌چنین بود که شهرت هدایت رفته‌رفته بیش‌تر شد.
او در سال ۱۳۱۵ به هندوستان رفت. البته قبل از رفتن به هندوستان چندین کتاب و داستان را در مجلات چاپ کرده بود. هدایت در هندوستان شروع به آموختن زبان پهلوی کرد و به تکمیل داستان بلند #بوف_کور پرداخت. در نهایت هم مجبور شد «بوف کور» را در ۵۰ نسخه به‌صورت پلی‌کپی به هند بفرستد و در همان‌جا هم منتشر کند.
پس از سقوط رضاشاه و به تبع آن آزادی نسبی‌ای که در کشور ایجاد شد، هدایت دست به کارهایی مثل ترجمه (اغلب، آثار کافکا را ترجمه می‌کرد) و نوشتن داستان #حاجی‌آقا زد. او در سال ۱۳۲۹ بار دیگر به فرانسه رفت؛ اما فرانسه‌ای که این‌بار دید با آن‌چه که قبلاً دیده بود فرق داشت و دیگر برایش جذاب نبود. سرانجام او در نوزده فروردین ۱۳۳۰ در خانه‌ای که اجاره کرده بود، با گاز شهری خودکشی کرد و جنازه‌اش در گورستان «پرلاشز» پاریس دفن شد.
هدایت بعد از عشق نافرجامش، دیگر سمت جنس مخالف نرفت و تا پایان عمر مجرد ماند. او برعکس آثارش که اکثراً در آن‌ها پوچی، تیرگی و بدبختی به چشم می‌خورد، انسانی بود که ظاهری بذله‌گو و خوش‌اخلاق داشت. همیشه به مولانا و خیام عشق می‌ورزید و علاقۀ خاصی به فولکلور داشت.
بسیاری از بزرگان ادبی ایران که بعدها به شهرت رسیدند، کارهای خود را با تشویق هدایت شروع کرده و پیش بردند. #مینوی، #فرزاد، #علوی، #چوبک، #آل‌احمد و #گلستان از کسانی بودند که به‌وسیلۀ هدایت راهنمایی می‌شدند. نکتۀ قابل توجه این‌که هدایت، از تنها افرادی بود که در زمان رواج و نفوذ حزب توده در بین روشنفکران ایرانی، فریب ظاهر این حزب را نخورد و از آن دوری کرد.
👈(ادامه در کانال تلگرامی ما)





برچسب ها:صادق هدایت، صادق چوبک، ادبیات معاصر ایران، سایه هدایت بر سر ادبیات معاصر ایران، داستان مدرن ایرانی و هدایت، بوفکور، سگ ولگرد، داش آکل، سه قطره خون، حاجی آقا، بزرگ علوی، ابراهیم گلستان، آل احمد، مینوی، عباس معروفی، ساعدی، داستان مدرن در ایران، داستان روان شناختی در آثار هدایت، روان شناسی، Sadegh Hedayat،
امتیاز : :: نتیجه : 1 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 1
تعداد بازدید مطلب : 298

[ شنبه 11 شهریور 1396 ] [ 22:33 ] [ ] [ نظرات (0) ]
هفته شمار داستانی

🌹اول هفته‌تون درخشان🌹

11 تا 17 شهریور ۱۳۹۶ خورشیدی
2 تا 8 سپتامبر ۲۰۱۷ میلادی
11 تا 17 ذی‌الحجهٔ ۱۴۳۸ قمری

🔆 خورشیدی:
- شنبه، 11 شهریور:
زاد روز «بابک تختی» نویسنده و ناشر ایرانی (1346)

- چهارشنبه، 15 شهریور:
در گذشت «منوچهر جراح زاده» قصه نویس، شاعر و طنز پرداز ایرانی (1382)

ـ پنج‌شنبه، 16 شهریور:
زاد روز «هوشنگ مرادی کرمانی» نویسندۀ ایرانی (1323)

-‌ جمعه، 17 شهریور:
زاد روز «ناتاشا امیری» داستان نویس و منتقد ایرانی (1349)                                          

                                                                                                                                                                                                                                                               ✝️ میلادی:
- یک‌شنبه، 3 سپتامبر:
در گذشت «ایوان تورگنیف» نویسندۀ روسی (1883)

-‌ دوشنبه، 4 سپتامبر:
در گذشت «ژرژ سیمنون» نویسندۀ بلژیکی (1989)
و
زاد روز «ریچارد ناتانیل رایت» نویسندۀ آمریکایی (1908)



🌙 قمری:
- ‌شنبه، 11 ذی‌الحجه:
درگذشت «شموئل یوسف عجنون (آگنون)» نویسندۀ اسرائیلی (1389)؛ برندۀ نوبل ادبیاتِ (1966)

-‌ دوشنبه، 13 ذی‌الحجه:
زاد روز «ابراهیم المازنی» نویسندۀ مصری (1306)

-‌ پنج‌شنبه، 16 ذی‌الحجه:
زاد روز «طاهر بن جلون» نویسندۀ مغربی (1363)

🌹هفتهٔ پرمهری داشته باشید🌹

(کانال تلگرامی ما را دنبال کنید)

 




برچسب ها:🌹اول هفته‌تون درخشان🌹 11 تا 17 شهریور ۱۳۹۶ خورشیدی 2 تا 8 سپتامبر ۲۰۱۷ میلادی 11 تا 17 ذی‌الحجهٔ ۱۴۳۸ قمری 🔆 خو،
امتیاز : :: نتیجه : 1 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 1
تعداد بازدید مطلب : 106

[ شنبه 11 شهریور 1396 ] [ 11:13 ] [ ] [ نظرات (0) ]
خورجینی پر از کتاب, به مناسبت سالمرگ #صمد_بهرنگی


 

به مناسبت سالمرگ #صمد_بهرنگی @dastanikhu

⚫️ خورجینی پر از کتاب

دیپلمش را در تبریز گرفت و به روستاهای اطراف تبریز رفت و در صدد رفع مشکلات روستاییان برآمد. کارش تدریس در مدارس ابتدایی بود. حالتی پیامبرگونه داشت و با خود خورجینی حمل می‌کرد که در آن برای کودکان کتاب می‌برد. سرانجام او هم مثل یکی از شخصیت‌های داستانش (ماهی‌سیاه کوچولو) دل به آب زد و از بد حادثه، رود ارس با این معلم مهربان، نامهربانی کرد و تاب عظمت او را برنتافت؛ تا این‌که بهرنگی را در ناباوری هرچه تمام‌تر به خاموشی سوق داد؛ تا خون بهرنگی از طریق رود به رگ تک‌تک ایرانیان راه پیدا کند. بهرنگی با پرداختن به مسائل روستاییانی که زیرِ سلطۀ خان‌ها و ارباب‌ها بودند در صدد آن بود که به آن‌ها بیاموزد با اتحاد، محبت، تلاش و کوشش و... می‌توان از این بلا رهایی یافت. بیش‌تر شخصیت‌های بهرنگی کودکان هستند. افرادی گمان می‌برند که این داستان‌ها برای کودکان نوشته شده‌اند؛ ولی در اشتباهند. بهرنگی با پرداختن به دوران کودکی در تلاش است تا با آن، شاهد مثالی بیاورد برای گفتن حرف‌هایش تا از دست سانسور دولتی در امان بماند. ادبیات صمد بهرنگی بسیار ساده و عاری از هر گونه کلمات دشوار و نثر سنگین است؛ به‌گونه‌ای که برای کودکان راحت و قابل فهم است. داستان‌های بهرنگی بین خیال و واقعیت در رفت‌وآمد است که برای کودکان و نوجوانان دلچسب است و آن‌ها را با سیر داستان همراه می‌کند. افرادی بر داستان‌های بهرنگی خُرده می‌گیرند که پشت داستان‌های او رمز و رموزی نهفته است که در حد درک کودکان نیست. باید به این دوستان گفت که اگر هم پشت داستان‌های بهرنگی رمز و رموز سنگین نهفته باشد، در وهلهٔ اول داستان است؛ یعنی وقتی کودک آن را می‌خواند با آن سرگرم می‌شود و برداشت کودکانۀ خود را می‌کند. بهرنگی یکی از اولین‌هایی است که به ادبیات کودکان به‌طور رسمی پرداخته است و از شخصیت‌های کودک و نوجوان در آثارش استفاده کرده است. بهرنگی در تلاش بود که از همان دورۀ کودکی آموزش را شروع کند و این کار را در داستان‌هایش کرده است و از طریق ایجاد مشکلاتی برای شخصیت‌هایش به‌طور غیرمستقیم آموزش داده است - که بهترین نوع آموزش است. یکی از بهترین داستان‌های بهرنگی «ماهی‌سیاه کوچولو» است که توانسته است چند جایزه دریافت کند؛ از جمله: جایزهٔ برگزیدۀ داستان کودک در سال ۱۳۴۷ ایران را به دست آورده است. هم‌چنین جایزۀ ششمین نمایشگاه کتاب کودک در بلون ایتالیا و جایزهٔ بی‌ینال براتیسلاوای چک‌اسلواکی را در سال ۱۹۶۹ دریافت کرده است. 

آثار: - الدوز و كلاغ‌ها - كچل كفترباز - پسرک لبوفروش - افسانهٔ محبت - ماهی‌سياه كوچولو - پيرزن و جوجهٔ طلايی‌اش - يك هلو و هزار هلو - ۲۴ ساعت در خواب و بيداری - كوراوغلو و كچل‌حمزه - تلخون و داستان‌های ديگر - دمرول - كندوكاو در مسائل تربيتی ايران - الفبای فارسی برای كودكان - فولكلور و شعر - افسانه‌های آذربايجان (۲ جلد) - تاپماجالار و قوشماجالار - پاره‌پاره - مجموعه‌مقاله‌ها روحش مینوی باد.

(ما را در مجلۀ تلگرامی فرهنگ ادبیات داستانی همراهی بفرمایید.)

 




برچسب ها:صمد بهرنگی، ماهی سیاه کوچولو، پسرک لبو فروش، رود ارس، منتقد اجتماعی، معلمی در آرزوی خوشبختی، کمونیست، مارکسیست، انسانیت، دلسوز، بی نام،
امتیاز : :: نتیجه : 1 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 1
تعداد بازدید مطلب : 63

[ جمعه 10 شهریور 1396 ] [ 23:32 ] [ ] [ نظرات (0) ]
معرفی_رشته_و_استادهای_ادبیات_داستانی

 طلاق عاطفی رشته‌ها و دانشگاه با دانشجویان

دو تن از آشنایانم که سال‌ها با هم زندگی کرده‌اند، با وجود طلاق عاطفی‌شان هر دو با ریز و درشت رفتار یکدیگر آشنایند. زن که اهل روزه‌گرفتن است، خیلی وقت می‌شد که به‌دلیل بیماری‌اش روزه نگرفته بود و تقریباً روزه‌نگرفتنش مانند روزه‌گرفتن سال‌های قبلش برای اهل خانه عادی شده بود و هیچ‌یک در آن فکر نبودند.
یک روز که زن دور از چشم همه روزه گرفته بود و مثل همیشه ناهار را آماده کرده بود و بچه‌هایش به‌طور پراکنده هر کدام در ساعتی متفاوت برای غذاخوردن رفته بودند، مرد که کلاً سر سفرهٔ آنان نمی‌نشست، نگاهی به زن انداخت و داد و بیدادش بلند شد که «ناهار نخوردی؟ صبحونه‌م که نخورده بودی.... تو بازم روزه گرفتی؟ همین کارا رُ کردی که خودت و ما رُ بدبخت کردی دیگه....» و قس علی هذا.

زیست‌کردن بسیاری از ظرایف را نمودار می‌کند.

به‌دلیل طولانی‌بودن زمان تحصیل در دانشگاه، این ادوار حالت #فرسایشی برای دانشجو به وجود می‌آورند.
بدین‌گونه است که دانشجو در ترم‌های ابتدایی با اشتیاقی خاص درس می‌خواند و با نمره‌های بالایی قبول می‌شود و رفته‌رفته به‌دلیل فرسایشی‌بودن و یک‌نواخت‌بودن درس‌ها به چیزهای دیگری رو می‌آورد و از درس گریزان می‌شود.
این فرسایش ممکن است دانشجوهای علاقه‌مند و مستعد را نیز تحت تأثیر قرار دهد (البته که موارد دیگری هم در دانشگاه فکر دانشجو را از درس‌خواندن و علم‌افزایی و علم‌زایی به خود مشغول می‌کند!)!
طرح #زیست_رشته‌ای که هفتهٔ گذشته به‌طور اجمالی مطرح کردم، برای پاسخ‌گفتن به چنین مشکلی طرح‌ریزی شده است. بدین‌صورت که برنامه‌ریزی تحصیلی به‌گونه‌ای باشد که دانشجو بتواند در زیر و بم رشتهٔ خود نفس بکشد و ریز و درشت رشته‌اش را به‌خوبی بشناسد.
نیز باید به‌گونه‌ای باشد که بکارتی همیشگی داشته باشد و دانشجو سردی عاطفی‌ای با رشته‌اش احساس نکند.
وقتی هر دانشجو به‌طور متوسط یک‌چهارم زندگی‌اش را در دانشگاه به سر می‌برد و الباقی را در فکر تکالیف اجباری فلان استاد و فلان درس هدر می‌دهد و اساساً دانشگاه را چیزی منفک از زندگی‌اش می‌داند، طبیعتاً کارآیی و کارآمدی‌اش نیز در حوزهٔ درسی و تحصیلی‌اش تحت تأثیر قرار می‌گیرد و مقالاتش را نیز گروه‌های مستقر در میدان انقلاب می‌نویسند! و این دانشجویی که باید علم‌‌افزای باشد به دانشجویی خموده و سیگاری و دخترباز و پسرکُش تبدیل می‌شود (مسلم است که در این‌جا به هیچ‌وجه در مقام نفی کارهای مذکور نیستم بل‌که می‌گویم هر چیزی سر جای خودش باشد. همان‌طور که علم جایگزینی برای همان نیازها نیست، آن‌ها هم جایگزینی برای علم نیستند). اینان نام جویندهٔ دانش را چنان با خود دارند که وقتی در جایی خود را معرفی می‌کنند، یک تریلی هم اسم‌شان را نمی‌کشد!
طلاق عاطفی رشته‌های تحصیلی و دانشگاه با دانشجویان به همان آشنایان ما می‌ماند که به‌اسم زن و شوهرند و طلاقی در شناسنامه‌های‌شان درج نشده است اما در اصل سه‌طلاقه‌اند. حالا هر سال تعداد فارغ‌التحصیلان را در بوق و کرنا کنید تا از سهم سواد و علم در جامعهٔ ایران، باد به غبغب بیندازید!
به قول #آلبرتو_موراویا:
«حقیقت این است که بی‌سوادی از میان نرفته است؛ فقط این روزها بی‌سوادها خواندن و نوشتن فرا گرفته‌اند».

- در آینده طرح را با تمام زوایایش به مسئولین مربوطه ارسال خواهم کرد.
- از هفتهٔ آتی نیز هر هفته استادی از اساتذهٔ رشتهٔ ادبیات داستانی را معرفی خواهم کرد.
- پیشنهادها و نظرهای‌تان را با ما در میان بگذارید.





برچسب ها:رشته ها، رشته، ادبیات، ادبیات داستانی، مکتب، داستان خارجی، داستان ایرانی، نقد، ضد نقد، اقتباس، اسطوره، داستا،
امتیاز : :: نتیجه : 1 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 1
تعداد بازدید مطلب : 53

[ چهارشنبه 08 شهریور 1396 ] [ 1:31 ] [ ] [ نظرات (0) ]
اسطوره های جهان

 

📜 داستان‌های اخلاقی

می‌توان اخلاق را گسترده‌ترین و ناب‌ترین موضوع برای اشتراک میان تمدن‌ها در نظر گرفت؛ حتی فراتر از آن، میان انسان‌ها.
در لاتین یکی از معانی اخلاق، مجموعهٔ خاصی از قوانین رفتاری عنوان ‌شده است. همان چهارچوب فکری‌ای که هر شخص چه به‌صورت شخصی و چه به‌صورت اجتماعی سعی در انجام آن دارد.
قطعاً همهٔ ما در کودکی شنوندهٔ داستان‌های اخلاقی زیادی بوده‌ایم. ارزش‌هایی مانند صداقت و راستی و وفاداری در مقابل دروغ و مکر و حیله. پایان همهٔ این داستان‌های اخلاقی به یک چیز ختم می‌شود: پیروزی خوبی و شکست بدی. در واقع می‌توان داستان را بهترین راه و بهترین قالب برای انتقال ارزش‌های اخلاقی نویسنده یا گوینده عنوان کرد؛ به‌خصوص در گذشته که نویسنده یا گوینده در تلاش بر جذاب‌کردن ارزش‌های مورد نظر، لعابی داستانی به آن می‌داده و در واقع قالب داستانی در سایهٔ ارزش‌های بیان‌شده بوده است.
خدایان قدرتمند و مهربان، تنبیه‌شدن یا پاداش‌گرفتن میرایان توسط خدایان، حدنداشتن و تکبر نیمه‌خدایان از بن‌مایه‌های اصلی داستان‌های اخلاقی (اساطیری) است. داستان‌هایی که در آن به‌رغم حضور ابرقدرت‌ها، قداست و اصالت اخلاقی آن را می‌توان حس کرد.

(ادامه در کانال تلگرامی)

 




برچسب ها:داستان، اسطوره، داستان خارجی، مجلۀ داستانی، کانال داستانی، ادبیات داستانی، مکتب، نقد داستان، ادبیات معاصر، ،
امتیاز : :: نتیجه : 1 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 1
تعداد بازدید مطلب : 203

[ چهارشنبه 08 شهریور 1396 ] [ 1:20 ] [ ] [ نظرات (0) ]
مجلۀ فرهنگ‌ ادبیات‌داستانی (تلگرام)
[ یکشنبه 05 شهریور 1396 ] [ 22:06 ] [ ] [ نظرات (0) ]
شمارۀ اول:

 

شاید یکی از دلایلی که انسان‌ها مثل گذشته از هنر لذت نمی‌برند، جدی گرفتن بیش از حد نقد است. چندی پیش، من مصاحبۀ یکی از فیلم‌سازان بزرگ دنیا را می‌دیدم. در آن مصاحبه مجری برنامه از دیوید لینچ، کارگردان امریکایی دربارۀ معنای فیلم‌های او سوال کرد و لینچ پاسخ جالبی به این مجری داد.- البته به دلیل غیراخلاقی بودن بعضی اصطلاحات دیوید لینچ، من آن‌ها را با اندکی سانسور بیان می‌کنم - او گفت من از روشنفکران بیزارم، حاضرم کثیف‌ترین چیزها باشم اما یک روشنفکر نباشم. وقتی مجری دربارۀ علت این تنفر پرسید، لینچ جواب داد که روشنفکران نمی‌گذارند مردم از آثار هنری لذت ببرند، آن‌قدر یک اثر هنری را دست‌کاری می‌کنند و بحث‌های تئوریک بی‌ربط حول و حوش اثر مطرح می‌کنند که مخاطب لذت بردن را از یاد می‌برد.
چیزی که از این حرف برمی‌آید این است که لینچ، بیش و پیش از این‌که نگران خود و اثر خود باشد، نگران مخاطبین است؛ مخاطبینی که فضای جوامع به آن‌ها اجازه نمی‌دهد تا مثل یک کودک به استقبال آثار هنری بروند. البته باید گفت که این معضل در کشور ایران حادتر از جوامع غربی است. عده‌ای از منتقدان می‌گویند که هدف ما از نقد کمک به مردمی است که در این حوزه تخصص ندارند، یعنی ما درجهت ارتقای آن‌ها عمل می‌کنیم. اما باید گفت که آن‌ها دانسته یا ندانسته، اغلب به ضرر مخاطب عمل می‌کنند. آن‌ها نمی‌گذارند که مخاطب از مواجهۀ با اثر هنری به حس تازه و دلخواه خود برسد و با تفسیرهای تحمیلی خود هم راه را برای این مهم می‌بندند، و هم هنر را در حد پیامی که می‌خواهد بدهد تقلیل می‌دهند.
مدت‌هاست که عده‌ای از منتقدان با برداشت اشتباه خود از موضوع برداشت آزاد به بی‌راهه رفته‌اند. البته این موضوع خود از دل نظریۀ مرگ مولف برخاسته که هردو این‌ها حاصل تفکر دوران مدرن است. بنا بر این نظریه، آن‌ها فکر می‌کنند که هنرمند اثر را خلق می‌کند و تمام، و حالا خودشان آزادند که هر بلایی که خواستند بر سر اثر هنری بیاورند. در واقع این طور نیست. شما را ارجاع می‌دهم به مقالۀ "علیه تفسیر " نوشتۀ "سوزان سانتاگ" که می‌گوید: « کار نقد این است که نشان دهد آن‌چه هست، چگونه است نه این‌که نشان دهد این چه می‌خواهد بگوید.»*
در بخش دیگری از این مقاله بحث می‌شود که منتقدان حرکت تانکی در خیابان‌های خلوت شهر، در فیلم "سکوت" را نمادی از آلت رجولیت دانسته‌اند و با این مهری که بر این سکانس زده‌اند مدت‌ها مخاطبین را از لذت بردن از این سکانس بازداشته‌اند.
سینما هنریست که قبل از هرچیز با حسّ مخاطب سر و کار دارد. حرکت شبانۀ یک تانک در خیابان‌های تاریک شهر می‌تواند برای هرکس یک حسی را القا کند - البته به بافت کلی اثر هم باید توجه داشت - برای یک نفر حس ترس القا می‌شود، برای دیگری نوعی اغنای از اعمال قدرت و برای عده‌ای دیگر به تبع بافت اثر، حس‌های دیگر. این‌که در آن دوران، همه چیز را با ابرروایتی مثل فروید و نظریاتش، معنا می‌کردند شک نکنید که راه را برای لذت بیشتر مخاطبان می‌بست.
آیا تا به حال به مواجۀ کودکان با پدیده‌ها توجه کرده‌اید؟ اغلب ما وقتی بچه بودیم می‌نشستیم جلوی فیلم‌های اکشن و از این‌که یک قهرمان همه را یک تنه نابود می‌کرد لذت می‌بردیم؛ اما حالا چه؟ می‌توانیم؟ قطعا نه.
تفکری که کم‌کم بعد از انقلاب در ایران شروع شد و در دهۀ هفتاد به بعد اوج گرفت نه فقط سینما، بلکه هنر را به سمت روشنفکرمآبی سوق داد. حالا همه باید نقد اجتماعی کنند و مخاطب هم مجبور است این چیزها را بپذیرد. بدیهی است که منظور من از سینمای سرگرم کننده و رویاپرداز آثار سینمایی قبل از انقلاب نیست. چراکه فیلم فارسی های قبل از انقلاب به جز معدودی از آثار، غرق در ابتذال -آن هم تمام جنبه‌های ابتذال- شده بود.

(باکلیک روی مطلب، ادامه را در کانال تلگرامی ما دنبال بفرمایید.)       


 




برچسب ها:نقد، نقد علیه نقد، مهدی حسینعلی خانی، ادبیات داستانی، داستان، نقد داستان، نقد ضد نقد،هنر،t.me/dastanikhu،
امتیاز : :: نتیجه : 1 امتیاز توسط 2 نفر مجموع امتیاز : 2
تعداد بازدید مطلب : 99

[ یکشنبه 05 شهریور 1396 ] [ 21:52 ] [ ] [ نظرات (0) ]
مجلۀ فرهنگ‌ ادبیات‌داستانی
[ یکشنبه 05 شهریور 1396 ] [ 1:42 ] [ ] [ نظرات (0) ]

.: تعداد کل صفحات 10 :. صفحه شماره صفحه قبل 1 2...6 7 8 9 10

عناصر داستان ، مکتب‌های ادبی جهان ، نقد داستان